دارد می رسد بوی ماهت ای ماه ....
آقای من ، هر چه بادا باد ولی دل من بی عشق تو مباد ....
دارد می رسد بوی ماهت ای ماه ....
آقای من ، هر چه بادا باد ولی دل من بی عشق تو مباد ....
خدا حافظ ای ماه نو رسیده ، خداحافظ ای سحرهای روشن ....
چقدر سخت دل کندن از تو ای سحرهای زیبایت ، بارخداوندا میدانم که مهمانی خوب نبودم و لایق بودن کنار مقربینت را نداشتم ولی ...
ولی رحیما گر تو نبخشی چه کنم ؟!! ....
یارب الحسین ... مقدر اشک بر حسین را اگر نداده باشی چه ؟!! ...
یا رب الزهرا .... اگر هنوز رویم سیاه باشد چگونه توان خواندن نامش را داشته باشم ....
یا ربا .... اگر مرحوم نشده باشم ، محروممان نگردان
خداوندا مرا لایق منتظر بودن اماممان بگردان ...
آمین بحق المنتظر القائم
وسایلم را تند و سریع جمع کردم. کیفم را روی کولم انداختم و بدو بدو محل کارم را ترک کردم.
حمید زنگ زد. می گفت میدان مملو از جمعیت شده زودتر خودت را برسان.
برای رسیدن به میدان بهارستان چند راه داشتم. مترو، تاکسی و اتوبوس ولی فرصت نداشتم، می خواستم هر چه زودتر خودم را به میدان بهارستان برسانم.
کنار خیابان ایستادم تا پیک موتوری بگیرم.
شک نداشتم تمام مسیرهای منتهی به بهارستان بسته شدهاند و جمعیت از خیابان های اطراف به سمت میدان بهارستان در حرکتند.
ساعت 3:30 بود و هنوز نیم ساعت تا آغاز مراسم زمان باقی بود. ولی مشخص بود امروز استقبال چشمگیری خواهد شد و تهران صحنههای عجیبی را به خود خواهد دید.
در شبکه های اجتماعی دانشجوهای قمی وعده داده بودند که کفن پوش برای تشییع شهدای به تهران میآیند.
در دلم آشوب بود. کنار خیابان برای هر موتوری که از کنارم رد میشد دست تکان می دادم. یک پالس آبی رنگ چندمتر جلوتر از من ترمز کرد. با عجله خودم را به موتوری رساندم. جوانی خوشتیپ با تیشرت مشکی و موهای فشن بود.
گفتم: بهارستان؟ گفت: بنشین بریم.
سوار شدم با سرعت حرکت کرد. هُرم هوای گرم به صورتم میخورد. هوا عجیب گرم شده بود.
ادامه مطلب را ملاحظه فرمایید.
مولای من ...
" تقصیر " شما نیست ...
که " تصویر " شما نیست
من آیینه ای پر شده از گرد و غبارم ..!
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام امام زمانم...
صبح جمعت بخیر آقا
بــــــے گــــمانـــ روزِ قشنـــــگـــــے بِشَــــــــــوَد ؛ امروزمـــ . . .
چــونــ سره صبح ، سلامَمْ بہ تو خیلے چسبید . . .
السلامــ علیڪــ یا صاحب الزمان(علیه السلام)
اللهم عجل لولیک الفرج
هیچکس نیست که راهی کربلا نباشد،
مگر نه این است که کربلا قیامت است و ما راهیان قیامت!!!
ترس ما از مرگ،
همان فاصله ماست تا کربلا
و فاصله ی ما از کربلا همان دوری ما از شهادت است!!!
اگر کربلا میروی، دلت را ببر و اگر باز میگردی، نیاور!!!!
قال الحسین فی یوم العاشورا
هل من ناصر ینصرنی ...
هیچ کاری بی اثر نیست ...
خوشا به حال آنان که تو شدی متاثرشان آقا....
خودت راه حر شدنم آموز ای کوچه گرد تنهای این دوران ....
ازشیخ مرتضی انصاری(ره)پرسیدند:
چگونه می شودیک ساعت فکر کردن بهتر از هفتادسال عبادت باشد؟
فرمود: فکری مانند فکرحربن یزید ریاحی در شب عاشورا
آﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﮔﻔﺘـﻪﺍﻧﺪ:
..... ﺩﻭﺭﻱ ﻭ ﺩﻭﺳــــﺘﻲ .....
ﻳﺎ ﻃﻌــــﻢ ﺩﻭﺳـــــﺘﻲ ﻧﭽﺸﻴـــﺪﻩﺍﻧﺪ و ﻳﺎ ﺩﺭﺩ ﺩﻭﺭﻱ ﻧﮑــــــﺸﻴﺪﻩﺍﻧﺪ ...
زیارت امام غریب در ماه رجب بسیار توصیه شده است .
الســلام علیکـــ یا امام رضــا علیهالسلام
می گویند سیاهی چــــــــــــــــــــــــادرت چشم میزند...
راست هم میگویند...
چشم آدمهای حریص و هرزه را...
چشم که هیچ!
خبر ندارند تازگیها دل هم میزند...
دل آدم های مریض و بیمار دل را ؛
از تو چه پنهان چادرت دست و پا گیر هم هست ؛
دست و پای بی بند و باری را می بندد ؛
چادر برای کسانی است که نمی خواهند عزت آخرتشان را به لبخند های هرزه بفروشند!
چــــــادرت سند بندگی و عبودیتت را امضا می کند...
چادر مشکی تو
برایت امنیت می آورد
خیالت راحت...
بـــــــــــــــــــــــــــــانو....
مــــــــاه،
نور خورشید را به خودش میگیرد.
چادر مشکی ِتو،
گرمای خورشید را.
و اینگونه است که
چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادری ها
با "مـــــــــــــــــــــــــــــــاه "نسبت دارند...