ایوان نجف عجب صفایی دارد ...
بــه خـــد ســوگـــنــد هــر مــلــتــی کـــه درون خـــانــه ی خـود مـــورد هــجـــوم قــرار گــیــرد!
ذلــیــل خــــواهـــد شــد...
امـام عــلی (ع) ، خـطـبـه ۲۷ نـهج الـبـلـاغـه
مـراقـب بـاشـیـم،دشـمن در هـمـیـن نـزدیـکی سـت
داشتم یه نمه وب رو مورد تفحص و تفتیش قرار می دادم که به این حدیث از مولا رسیدم ، دلم نیومد ساده از کنارش رد بشم .
مولا امیر المومنین می فرمایند :
تسْعَةُ اَشْیاءَ قَبیحةٌ وَ هِىَ مِنْ تِسْعَةِ اَنـْفُسٍ اَقبَحُ مِنها مِنْ غَیْرِهِمْ: ضیقُ الذَّرْعِ مِنَ الْـمُلوکِ وَ الْبُخْلُ مِنَ الاَغْنیاءِ وَ سُرْعَةُ الْغَضَبِ مِنَ الْعُلَماءِ وَ الصِّبا مِنَ الْکُهولِ وَ الْقَطیعَةُ مِنَ الرُّؤوسِ وَ الْکِذْبُ مِنَ الْـقُضاةِ وَ الزَّمانَةُ مِنَ الاَطِبّاءِ وَ الْبَذاءُ مِنَ النِّساءِ وَ الطَّیشُ مِن ذَوِى السُّلْطانِ.
نُه چیز زشت است، اما از نه گروه زشتتر: درماندگى و ناتوانى از دولتمردان؛ بخل از ثروتمندان؛ زود خشمى از دانشمندان؛ حرکات بچگانه از میانسالان؛ جدایى حاکمان از مردم؛ دروغ از قاضیان؛ بیمارى کهنه از پزشکان؛ بدزبانى از زنان و سختگیرى و ستمگرى از سلاطین. «دعائم الإسلام، جلد 1، صفحه 83 - سایت مشرق»
بذارین این حدیث رو یه بار دیگه بخونیم و ببیتنیم الان ما کجا ماجراییم ....
درماندگی در توزیع کالا و بی عزتی به مقام مردم در بین عالمیان
میزان کودکان کار و آمار رو با ازدیاد
خشم و غضب بد موقع برخی کارکزاران نظام
بعضی حرکات نادرست و دور از اخلاق در فوتبال که از قرار دادن عکس مورد نظر معذوریم (خودتون درک کنید ..)
سفرهای تفریحی برخی بزرگان دولت و دولت مردان در حالیکه خود از مردم تقاضای انصراف از یارانه را دارند ...
پزشکانی که در جامعه ی اسلامی عملا و علنا رشوه و زیر میزی می گیرند ....
وقتی که گرگان رابینی در پوست میش .... (آقا جان میبینیم نا دیدنی ها را بدزبانی که جای خود را دارد ....)
ظلمی از این بیشتر که به جرم مسلمانی تو را بکشند و مسدولین بعد از شهادتت تازه به جریان اندازند پرونده حق خواهیت را .....
علی جان شهادتت مبارک
این مقاله حاصل جمع آوری چند سخنرانی از رهبری هستش که خیلی زیبا ایشون این موضوع رو جمع بندی میکنن.خودم به شخصه وقتی این سخنرانی ها رو خوندم به خیلی از سوالاتم جواب داده شد . این متن بدون هیچ گونه تصرفی به صحبت های رهبری استفاده شده است و برای همینه که سبک گفتارش یه کم خاصه .
در کل امیدوارم به دردتون بخوره .
همچنین این متن رو تهیه کردم برای اون دسته از عزیزانی که به فکر تهیه نشریه ای به مناسبت روز مادر هستن . استفاده کردنتون بدون ذکر نام و اسممون حلال حلاله.
بعضی ها از ما می پرسند آیا شما موافقید که زن ها سر کار بروند یا نه ؟ما می گوییم البته ،ما با بیکاری خانم ها مخالفیم ، زن ها اصلا باید کار کنند البته کار دو جور است ، یکی کار در خانه و دیگری کار در بیرون خانه ،هر دو ،کار است. اگر کسی استعداد دارد در کار های بیرون منزل ، باید انجام دهد . خیلی هم خوب است .منتها یک شرط دارد ، باید جوری باشد که این اشتغال حتی در داخل خانه ، به پیوند زن و شوهر لطمه ای نزند.
بعضی از خانم ها هستند که خودشان را از صبح تا شب می کشند بعد که مرد به خانه می آید ، حوصله یک لبخند زدن به او را هم ندارند. این هم بد است . کارِ خانه را باید کرد ، اما نه آنقدری که این کارِ خانه ، به انهدام خانواده منتهی بشود.(72/11/12)
اشتغال بانوان از جمله چیزهاییی است که ما با آن موافقیم . بنده با انواع مشارکت های اجتماعی موافقم ؛ حالا چه از نوع اشتغال اقتصادی باشد و چه از نوع اشتغالات سیاسی و اجتماعی و فعالیت های خیرخواهانه و از این قبیل باشد ؛ اینها هم خوب است .زن ها نصف جامعه اند و خیلی خوب است که اگر ما بتوانیم از این نیمِ جامعه در زمینهی این گونه مسائل استفاده کنیم ؛ منتها دو سه اصل را باید ندیده گرفت.
یک اصل این است که این کار اساسی را که کارِ خانه و خانواده و همسر و کدبانویی و مادر است ، تحت الشعاع قرارندهد. میشود هم . به نظرم میرسد مواردی داشتیم که خانم هایی این طور عمل میکردند. البته یک قدری به آنها سخت میگذرد ؛ هم درس خواندند ، هم درس دادند ، هم خانه داری کردند ، بچه آوردند ،بزرگ کردند ، تربیت کردند. پس ما با آن اشتغال و مشارکتی کاملاً موافق هستیم که به این قضییهی اصلی ضربه و صدمه نزند ؛ چون این جایگزین ندارد.
شما اگر بچهی خودتان را در خانه تربیت نکردید ، یا اگر بچه نیاوردید ، یا اگر تارهای فوق العاده ظریف عواطف او را – که از نخ ابریشم ظریفتر است – با سر انگشت خودتان نکردید تا دچار عقده نشود ، هیچ کس دیگر نمیتواند این کار را بکند ؛ نه پدرش ، و نه به طریق اولی دیگران ؛ فقط کار مادر است . این کارها ، کار مادر است ؛ اما آن شغلی که شما بیرون دارید ، اگر شما نکردید ، ده نفر دیگر آنجا ایستاده اند و آن کار را انجام خواهند داد.
بنابراین اولیت با این کاری است که بدیل ندارد،تعین با این است.(90/10/14)
این تحقیر زن هم نیست،خیال نکنید.این احترام زن است ، این تجلیل زن است. در خانه است ، زن خانه است ، محیط خانه را ، یعنی آن محل رشد گیاه انسان را ، گیاه انسان را ،این مرتب می کند ، آماده میکند. مرد هم مخصوص این است که برود بیرون کارهایش را بکند و وسیلهی تغذیه این محیط را فراهم بکند ، این جوری است. مثل اینکه یک اتاقی را ، دو تا هماتاقی ،شما فرض کنید ، یکی اتاق را اداره میکنند ، یکی هم برای اینکه اینها بالاخره گرسنه می مانند ، غذا میخواهند ، میرود بیرون غذا برایشان تهیه میکند ، به کدام بیاحترامی شده ؟ گانی که در خانواده کارها با اوست ،همه چیز به او نگاه میکند ، اوست که این محیط را دارد میسازد ،او بیشتر احترام پیدا میکند یعنی زن . مرد هم پادوییش را میکند. وقتی هم پای مسئولیت های اجتماعی رسید ، پای سیاست رسید ، هم دو باید حاضر بشوند. پای مجاهدت در راه خدا خدا رسید ، هم دو باید بیایند ، زن و مرد بیایند.(62/12/5)
این هنری نیست که زن ،کار مردانه را تقلید کند ؛ نه ، زن یک کار زنانه دارد که ارزش آن از هر کار مردانهای بیشتر است. امروز دست های به شدت مشکوک ، موج ضد ارزشی را در دنیا به راه انداختهاند که در همه جا هست ،در کشور ما هم متاسفانه در گوشه و کنار دیده میشود ، اینها میخواهندزن را وادار کنند به اینکه بشود یک مرد ! این را کسر شأن زن میدانند که چرا فلان کارها را مرد میکند ، زن نکند ! این کسر شأن است ؟ نگاه به این مسئله ،نگاه غلطی است. این را عیب میگیرند که چرا شما میگویید زن ، زن است ؛مرد ، مرد است. خب ، مگر این طور نیست ؟ شما دلتان میخواهد که ما بیاییم بگوییم زن ، یک مرد است ، آن وقت یک مرد مصنوعی ، کپی دوم مرد ! این چه افتخاری است برای زن ؟ افتخار برای زن این است که زن باشد ؛ یک زن کامل ، یک مونث کامل . این ارزش - یک زن کامل بودن - از یک مرد کامل بودن کمتر که نیست ، در مورادی هم قطعا بالاتر و بیشتر هم هست. ما چرا این را از دست بدهیم ؟
البته مسئولیت هایی هم هست که مشترکند. همان طور که گفتیم ، مسئولیت حضور در جامعه و فهمیدن درد های عمومی جامعه و سعی در علاج درد های عمومی جامعه ، مخصوص مرد و زن نیست ؛ زن ها نمیتوانند شانهشان را از این مسئولیت خالی کنند.(86/4/13)
این متن برداشتی آزاد از نشریه بیرق بود که یه سری دستکاریهایی روی متن اصلیش دادم.
هرچند هدف اولیه خودم نامه به حضرت زهرا بود ولی با مشورت حاج آقا راجی (پیش نماز مسجد دانشگاهمون) براین شد که نذاریم .آخه ترسیدم که یه وقت شبه ساز باشه .
به هر حال این متن یه جورایی اولین تجربه های طنز نویسیمه که امیدوارم بتونم اون چیزی که میخواستم رو برسونم.
لطفا بی خبرم نذارین .ممنون
آقا جان سلام! راستش خیلی وقت بود که میخواستم چند کلمه خودمانی با شما درد و دل کنم. نمیدانم! شاید هرکس دیگر غیر از شما بود، از کلمهی درد و دل استفاده نمیکردم. شاید صراحتا میگفتم میخواهم چند خط انتقاد کنم، گله کنم یا یک چیزی توی همین مایهها! اما خب چه کنم که احترام شما خیلی واجب است و الان هم که دارم این حرفها را میزنم دست و پایم میلرزد و قلبم دارد از جا کنده میشود.
قبلش البته باید این نکته را بگویم که بنده خودم از ارادتمندان شما هستم و همین مراسم عزاداری دههی اول محرم، که همه ساله توی وزارتخانه برگزار میشود به همت من بوده و خودتان هم که حتما شاهد بودهاید که چقدر تلاش میکنم تا این مراسم با مشارکت هرچه بیشتر کارکنان وزارت برگزار شود.
منظور اینکه یک وقت خدایی نکرده از حرفهایی که میخواهم بزنم سوءتفاهم پیش نیاید!!
میدانید آقا جان؟! چند وقت است دارم به این فکر میکنم که آیا نمیشد جوری عمل کرد که در عاشورای سال 61 هجری آن فاجعهی بزرگ پیش نیاید؟! واقعا نمیشد؟!
با کمال معذرت و با همهی احترامی که برای شما قائلم باید بگویم که در این ماجرا دو طرف افراط کردند!! به نظر من اگر کمی تدبیر و عقلانیت به خرج داده میشد این فاجعه پیش نمیآمد! به نظر من، ما مصالح جبههی قلیل و ضعیف حسینی را نادیده گرفتیم و با دست خودمان بهترین نیروهای ایمانی و ارزشیِ زمانه را به مسلخ بردیم!
ما امروز در حرفهی خودمان اصطلاحی داریم با عنوان «رایزنیِ دیپلماتیک» یا مثلا سیاست « لبخند دوای همه دردها»! من هر چه فکر میکنم میبینم با رایزنیهای دیپلماتیک میشد جلو این فاجعه را گرفت! شوخی که نیست! سرِ پسر پیغمبر خدا و بهترین اعوان و انصارش بر نیزهی جفا رفت و اهل بیت مظلوم و زن و بچهی معصومش، چهل روز آوارهی سفر اسارت شدند آن هم با آن اوصافی که میدانید و میدانیم! آیا این هزینهی کمی بود؟! آیا ارزش نداشت برای جلوگیری از این هزینهی گزاف، کمی با طرف مقابل راه میآمدیم و اینقدر روی موضع خودمان پافشاری نمیکردیم؟!
فدایتان شوم؛ لطفا احساسی برخورد نکنید! بیایید کمی منطقی باشیم!!
یک طرف یک لشگر سی هزار نفری با پیشرفتهترین تجهیزات نظامی و با ثروت انبوه و امکانات مادی فراوان و یک طرف دیگر هفتاد و دو نفر. فقط هفتاد و دو نفر. عقل چه حکم میکند؟! نه! واقعا عقل چه حکم میکند غیر از رایزنی و تعامل؟!
بالاخره آدم هرقدر هم که پلید باشد دیگر از شیطان که بدتر نیست! هست؟! شمر و عمر سعد خیلی که بد بودند، نهایتا شیطان بودند! خب؛ ما الان در کشور خودمان داریم این مسیر را تجربه میکنیم. داریم با شیطان مذاکره میکنیم. آن هم شیطان بزرگ! البته حواسمان خیلی جمع است که یک وقت کلاه سرمان نرود! گفتهایم مذاکره باید برد- برد باشد. یعنی هم ما که در جبههی حق هستیم سود کنیم و هم شیطان!!
خب آیا بهتر نبود همین مدل در کربلا هم پیاده میشد و ما نیروهای ارزشمند و بینظیر جبههی حسینی را به این راحتی از دست نمیدادیم و به موازات آن، مخفیانه به کادرسازی و یارگیری و تربیت نیروی مضاعف میپرداختیم تا احیانا اگر خدایی نکرده یک روز ضرورت اقدام نظامی هم پیش آمد، با عِده و عُدهی کافی و از موضع قدرت وارد عرصهی نبرد میشدیم؟!
مثلا خودِ شما آقا جان! من شنیدهام شب عاشورا برایتان اماننامه آوردهاند. خب این یعنی یک فرصت بسیار عالی! در دیپلماسی، ما به این جور اقدامات از طرف دشمن اصطلاحا میگوییم «چراغ سبز»! شاید میشد به بهانهی این اقدام جلسهای ترتیب داده شود، چانه زنی شود، بده بستانی انجام شود! ولی شما به راحتی این فرصت را از دست دادید و با یک ادبیاتِ تند، اماننامه را رد کردید!خوب چه اشکالی داشت مثل ما می رفتید به ژنو نماینده های آنها با لبخند مذاکره می کردید ؟! اگر درست حساب کرده باشم ( عمر سعد + ابن زیاد + شمر+آل ابیسفیان+آل مروان و ابن مرجانه ) که می شوند 5+1 دقیقا مثل ما .
ببینید آقا جان! من نمیگویم که شما باید امان دشمن را میپذیرفتید و حسین را رها میکردید. زبانم لال... خاک بر دهانم...
حرف من این است که آوردن این اماننامه میتوانست یک فرصت باشد برای رایزنی و مذاکره حداقل برای رفع تحریم آب! نه به صورت یک مرتبه ، و به طور مشابه با ما به صورت ذره ذره در طول 6 ماه ، این جوری علی اصغر هم بزرگتر شده بود .
بگذریم اصلا...
حرف در این باره زیاد است.
راستی آقا جان باز هم بگویم این حرفها همهاش از سر دلسوزی بود ها! وگرنه من شما را بینهایت دوست دارم! و اینکه اصلا اول قرار بود تا این نامه را اول به پدرتان بنویسم ولی دیدم که فعلا شرایط نیست اول برای شما نوشتم .
مخلص شما: دیپلمات