روی سنگ قبرم بنویسید که او هم مثل رهبرش انقلابی بود...

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حجاب» ثبت شده است

نامه ای به خواهرم ....

اصلا کی میگه اشکال داره ؟ آقا جون من میخوام به خواهرای هم میهنم ، اونایی که عاشق مهدی فاطمه هستن و شیدای حسین ، نامه بنویسم . اصلا هرچی میخواد بشه بشه .


از : من یک دانشجوی بیدار مسلمان

به : همه خواهران این مرز شهید پرور 

سلام بر همه‌ی خواهرانم.

سالیان سال، سوالاتی از این دست، ذهنم را اشغال کرده بود که :

چرا نگاه غمگین دختران کوچک، دلم را می‌لرزاند و تبسم شیرینشان روحم را به وجدمی‌آورد ؟

چرا بغض کودکانه و لب‌برچیدنشان مرا بی‌تاب می‌کند و گریه‌شان امانم را می‌برد ؟

چرا بزرگترین فاجعه‌ی عالم برای من کتک و سیلی خوردن دختران است ؟

چرا انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان ، جانم را می‌گذازد و روحم را تخریب می‌کند ؟

سوالهایی از این دست را که اگر پیش روی روانشناسان فاقد شعور- و اگر چه مدعی- بگذاری ممکن است هزار جور تخیل فرویدی و فمنیستی از آن در بیاورند.

خوشبختانه حرفها و تحلیل‌های این عالمان بی‌محتوا و اندیشمندان کج اندیش هیچ وقت برای من مهم نبوده است . برای من مهم این بود و هست که رمز این تعلق خاص و حساسیت ویژه را بفهمم.

همین جا تاکید کنم که این جنس از ارادت به دختران و تعطیم و تکریم زنان ماهیتا متفاوت است با آنچه مدعیان دفاع از حقوق زنان در ایران و جهان می‌گویند و عمل می‌کنند. این ها زن را ذاتا موجودی کوچک و حقیر و افتاده می‌دانندکه باید زیر بغل هستی‌اش را گرفت و از جا بلندش کرد و ماموریت خود را انجام این عملیات می‌شمرند. و بدبختی مضاعفتشان این است که گمان می‌کنند تجلیل و اکرام از مقام زن ،ارتقای زن تا شانه‌ی مردان است.

در حالی که به اعتقاد من برابری با مردان ،اصلا برای جنس مونث ارتقا نیست، تنزیل زن از آسمان به زمین است.

این کسانی که مدعی دفاع از حقوق زنانند ، زن باشند یا مرد ، فرقی نمی‌کند، اغلب در جهل مرکب به سر می‌برند. نه زن را می‌شناسند و نه مرد را.

اگر می‌فهمیدند که اصل و وجود و ماهیت زن چیست و از کجاست و آسمان پرواز او چه بیکرانند و عظمت دارد هرگز زن را تا سطح عملگی در بازار دنیا تنزل نمی‌دادند و اعتلا و ارتقای او را برابری با مردان نمی‌شمردند ...

انگار آرام آرام و غیر مستقیم داریم به پاسخ سوال های من نزدیک می‌شویم.

من پس از سالیان سال به این نتیجه رسیدم که این حس و حساسیت من نسبت به دختران ،حس و حساسیتی فطری و طبیعی است.

اگر دیگران و بسیاری از دیگران از تولد پسران خوشحال تر می‌شوند برای این است که پسران در عرصه‌ی عملیات و مناسبات دنیا د از دیدگاه کاملا ابزاری مفیدتر و کارآمدتر می‌توانند باشند.

و این غیر از ارزش ذاتی و ماهوی است.

دخترها از جنسشان از جنس گوهری است که این گوهر ،دردانه‌ی آفرینش است ، محبوب ترین مخلوق خداست. درست مثل یک گلدان که خدا اول او را آفریده باشد و بعد جهان را به مثابه گلدانی برای وجود او طراحی کرده باشد.

خودش تصریح کرده است که اگر به خاطر گل جمال او نبود ، جهان را نمی‌آفریدم.

اگر مردان و حتی بزرگترین مردان ،صنعت خداوندند ،بانوی ما هنر خداوند است.

اگر پیامبر اعظم(ص) عقل آفرینش است و مولا علی(ع) قلب آفرینش ، زهرای مرضیه جگر خلقت است.(.جگرخلقت را خون کردند آنها که ... بماند)

اگر سیب زمینی و پیازی در لجن افتاده باشد . شما راحت از کنار آن می‌گذرید و حتی رغبت نمی‌کنید که دوباره به آن نگاه کنید. اما اگر گوهری گرانسنگ را در متعفن‌ترین لجن ها ببینید، بی‌تردید برای نجات آن تلاش می‌کنید و لااقل بی‌حسرت از کنار آن نمی‌گذرید.

این است که انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان ،جان را می‌گدازد و روح را تخریب می‌کند.

مبادا از این دنیا تحقیر و تنزل جنس مذکر استنباط شود. مقصود من ابدا این نیست.گوهر وجودی انسان اعم از زن و مرد غیرقابل خدشه است.

عرض من این است که مطبوع ترین ، لذیذترین و مفیدترین غذای زمینی به هر حال با مائده‌ی آسمانی قابل مقایسه نیست.

از بیان همه‌ی این مقدمات که طولانی هم شد ، مقصودم این است که :

شما خواهران خواه و ناخواه از آسمان آمده‌اید و دانسته یا ندانسته به آن گوهر ازل و ابد متصلید ، این شأن و منزلت را حفظ کنید.

والسلام.  / تلخیصی آزاد از کتاب نامه ای به دخترم

۸ نظر
گمـ ـنام

اندر احوالات آزادیخواهان یواشکی (یا به عبارتی لواشکی)

دیشب داشتم در محیط مجازی چرخ می‌زدم که ناگهان متوجه شدم عده‌ای از دوستان یک صفحه اینترنتی همه کَس کُش تاسیس کرده‌اند به نام «آزادی‌های یواشکی زنان در ایران». از آنجا که بنده یک نخود آش خیلی فداکار هستم و حاضرم برای مردم زیر تانک هم بروم، باز هم مثل همیشه فداکاری کردم و رفتم به رصد این تارنمای اینترنتی پرداختم تا برای دوستانی که ممکن است این صفحه را نبینند بتوانم توضیح بدهم که در این تارنما چه می‌گذرد. بگذریم که این کار از زیر تانک رفتن هم خطرناکتر بود چون هر لحظه امکان داشت از خنده بترکم. البته از قبل همسرم را هم صدا کردم و خواستم کنارم بنشیند که هم از قبلش فیلترینگ دستی انجام دهد، هم فکر نکند داریم صور قبیحه می‌بینیم و خدایی نکرده تا این حد بد سلیقه شدیم!
 
باید به شما مخاطبان عزیزتر از جان بگویم که هیچ کار خاصی در این صفحه انجام نمی‌شود و فقط چند تایی عکس از بعضی خانم‌ها هست که رفتند یک گوشه، روسری خود را برداشته‌اند و عکس گرفته‌اند و در آن تارنما منتشر می‌کنند تا نشان دهند اینطوری به صورت یواشکی به دنبال آزادی هستند و الان طفلکی‌ها اصلاً آزادی ندارند. من واقعا دلم خیلی برایشان سوخت و اشک در چشمانم حلقه بست تا جایی که به همسرم گفتم: «خانم حالا نمی‌شود چند دقیقه که کنار ما نشستی، این پیازها را خرد نمی‌کردی؟ آب چشممان درآمد»
 
خلاصه ما هم که کشته مرده‌ این دغدغه‌های فرهنگی هستیم، پس از این احساساتی شدن، تصمیم گرفتیم نقاط قوت این کار فرهنگی را در چشم مخالفان این حرکت عظیم فرهنگی(!) بکنیم تا که کمکی علنی، به این آزادی‌های یواشکی کرده باشیم ......    (البته در ادامه مطلب...)
۲۴ نظر
گمـ ـنام

حکم جهاد ...

"غیرت"، صفتیه که خدا داره و ولی خدا! حداقل من یکی ندارمش!

آره! من "غیرت" ندارم!

اگه داشتم انقدر پوست کلفت نبودم!  حنجره پاره کردم که :" وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد!"

آره جون خودم! مگه حکم جهاد، نامه اداری با شماره ثبت و سند و پیوست و چه و چه است که باید به دستم برسه تا تصمیم بگیرم به جهاد؟!

حکم جهاد میتونه فقط یک اشارت چشم "ولی" باشه! چه برسه به اینکه  "ولی" به وضوح دغدغه هاش رو فریاد بزنه و من فقط بشینم و بگم :" نچ نچ نچ...!!!"

ببینم چشمان سرخ و بشنوم صدای گرفته اش رو، اما انگار نه انگار؟!

غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی جلوی درب حرم سلطان توس، خواهر دینی ام چادرشو مثل یه دستمال نجس از سرش می کشید و با چندش نگاش میکرد غیر از اینکه قلبم درد بگیره بهش تذکر میدادم در قلمرو ولایت امامی هنوز! حرمت امام فقط به داخل حرم نیست!

غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماه اسم سال رو میذاره "اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی" فهمم می شد که آهان! اول عزم ملی داره! تا منِ جوانِ ملت، عزمم رو جزم نکنم برای انقلاب فرهنگی، نباید امید داشته باشم به مدیری که شاید روحیه جهادی داشته باشه اما دیگه فرتوت شده و حالش رو نداره!

غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماهی که در علاقه به فرهنگ و کتاب زبانزد دوست و دشمنه، امسال نرفته نمایشگاه کتاب، سر سری از کنارش رد نمیشدم که انشاالله خیره! میفهمیدم که غصه‌ی فرهنگ دردش خیلی بیشتر از این حرفهاست!

وای بر من! که حکم جهاد را درک نکرده ام...

۲ نظر
گمـ ـنام

موذنین دانشگاه رو دریابیم ...

دانشجـــو موذن جامعـــه است  اگر خـــــواب بمانــــد نمــــاز امت قضـــــا می شود...

"شهیــــد بهشتــــی "..


اما به راستی ما که داریم دم میزنیم از امر به معروف و نهی از منکر تو جامعه و البته کاملا حق و درسته ، توی دانشگاه چقدر کار کردیم ؟ نمیدونم ولی چیه که تو شهرهای کوچیک بی حجابی رو مساوی با اومدن دانشگاه آزاد تو شهرشون می دونن (قابل توجه جاسبی ها) ؟ 

بزاریم از همین جا ، دانشگاه شروع کنیم ، آخه ماهی رو هروقت که از آب بگیری هنوز جونی برای کندن و نفسی برای کشیدن داره ، حالا هر چقدر که رودخونش کثیف و فاضلابی باشه ....

۱ نظر
گمـ ـنام

اینَ ساپورتیون ؟!!

معنی عنوان این مطلب میشه (یعنی کجایند ساپورت پوشان ) 

دیشب موقع خوابیدن به خانم والده گفتم شناسنامه‌ام را بگذارد در کیفم که فردا به عنوان منتقدِ بی‌شناسنامه محسوب نشوم و بتوانم طنز بنویسم. اصلا این حرف آقای رئیس جمهور خیلی معقولانه است. آدم بی‌شناسنامه در واقع وجود خارجی ندارد و کسی هم که وجود خارجی ندارد قطعا نمی‌تواند از دولت که این همه خوب و جدی در عرصه دنیا وجود دارد، انتقاد کند. از همین رو شناسنامه‌ام باید همراهم باشد که به معدوم بودن محکوم نشوم!
 
در واقع الزام شناسنامه‌دار بودن منتقدان یک امر کاملا منطقی است. منطق آن هم این است که همگان مطمئن به وجود خارجی آدمیزاد باشند وگرنه گوینده که مهم نیست، مهم این است که چه حرفی گفته می‌شود. اما کسی که اصلا نیست چه حرفی می‌تواند بزند؟ اصلا آدم وقتی هست، می‌‌تواند حرف بزند چون حرف زدن در واقع خودش یک «هست» است ولی آدمی که در واقع «نیست» که نمی‌تواند «هستی» را «است» کند؟
صاحبان فرهنگ در پوشیدن «ساپورت» آزادند!
 
لطفا دست به گیرنده‌های خود نزنید و به نگارنده هم گیر ندهید! من خودم هم نفهمیدم در پاراگراف قبلی چه می‌گفتم فقط تلاش می‌کردم تا حدی که ممکن است ادای فیلسوف‌ها را در بیاورم که دولتی‌ها بگویند طرف خیلی «باسواد» است. آخر سواد داشتن هم یکی از شرایط منتقدان است. خلاصه‌ حرفم این بود که دولت می‌خواهد به وجود خارجی منتقدان مطمئن شود گرچه در ماهیت نقد تفاوتی نمی‌کند. در حدیث هم آمده که به گفته توجه شود نه به گوینده، اما خب اگر رئیس جمهوری که من آنقدر دوستش دارم می‌خواهد مطمئن شود اعلام می‌کنم، یک شناسنامه خوشگل و قدیمی دارم که هنوز باطل نشده ‌است و از همین رو وجود خارجی دارم.
 
بقیه در ادامه مطلب ...
۱ نظر
گمـ ـنام