معنی عنوان این مطلب میشه (یعنی کجایند ساپورت پوشان )
دیشب موقع خوابیدن به خانم والده گفتم شناسنامهام را بگذارد در کیفم که فردا به عنوان منتقدِ بیشناسنامه محسوب نشوم و بتوانم طنز بنویسم. اصلا این حرف آقای رئیس جمهور خیلی معقولانه است. آدم بیشناسنامه در واقع وجود خارجی ندارد و کسی هم که وجود خارجی ندارد قطعا نمیتواند از دولت که این همه خوب و جدی در عرصه دنیا وجود دارد، انتقاد کند. از همین رو شناسنامهام باید همراهم باشد که به معدوم بودن محکوم نشوم!
در واقع الزام شناسنامهدار بودن منتقدان یک امر کاملا منطقی است. منطق آن هم این است که همگان مطمئن به وجود خارجی آدمیزاد باشند وگرنه گوینده که مهم نیست، مهم این است که چه حرفی گفته میشود. اما کسی که اصلا نیست چه حرفی میتواند بزند؟ اصلا آدم وقتی هست، میتواند حرف بزند چون حرف زدن در واقع خودش یک «هست» است ولی آدمی که در واقع «نیست» که نمیتواند «هستی» را «است» کند؟

لطفا دست به گیرندههای خود نزنید و به نگارنده هم گیر ندهید! من خودم هم نفهمیدم در پاراگراف قبلی چه میگفتم فقط تلاش میکردم تا حدی که ممکن است ادای فیلسوفها را در بیاورم که دولتیها بگویند طرف خیلی «باسواد» است. آخر سواد داشتن هم یکی از شرایط منتقدان است. خلاصه حرفم این بود که دولت میخواهد به وجود خارجی منتقدان مطمئن شود گرچه در ماهیت نقد تفاوتی نمیکند. در حدیث هم آمده که به گفته توجه شود نه به گوینده، اما خب اگر رئیس جمهوری که من آنقدر دوستش دارم میخواهد مطمئن شود اعلام میکنم، یک شناسنامه خوشگل و قدیمی دارم که هنوز باطل نشده است و از همین رو وجود خارجی دارم.
بقیه در ادامه مطلب ...