هر کسی که ازدواج می کند نیاز به کارت دعوت عروسی دارد؛ کارتهایی که قالبشان فراتر از کارتهای مقوایی نمیرود و استفادهشان نیز بیشتر از یک بار دیدن و خواندن نیست.
ارزانترین کارت دعوتها در پاساژها و بازار تهران بدون پاکت، هر عدد ۵۰۰ تومان است که این رقم گاهی تا هر عدد ۲۰ هزار تومان نیز بالا میرود.
توضیح بیشتر در ادامه مطلب ...
***
فرهنگ عمومی باید به مردم امید و انرژی بدهد، تحریک به خیر کند، نه اینکه… .
کارتهای دعوت عروسی نیز یکی از اعضای خانواده بزرگ کالاها و محصولات فرهنگ عمومی است که متأسفانه وجه تمایز این محصول در رویکردهای بومی، دینی و انقلابی با رویکردهای رقیب قابل تشخیص نیست. یعنی همه افراد در انتخاب و مصرف این کالاها محصور در قالبها و کارکردهای محدود و بدون خلاقیتاند.
***
متأسفانه این روزها وقتی جوانی میخواهد ازدواج کند فوراً دور و بریها و اطرافیان، تشریفات غیر ضروری زندگیهای معمول را برایش مثال میزنند؛ زندگیهایی که توسط رسانههای ما، افسرده و ناامید از یاری خدا شدهاند؛ و به کلی از یادشان رفته است زندگیهای ساده و آرام پدر و مادرهای ما را.
البته در مقابل عدهای که از ترس مسکن ازدواج نمیکنند یا جماعتی که سازوکار ازدواج های ساده و آسان سالهای نزدیک را فراموش کردهاند و یا گروهی که در کار خیر و کمک به دیگران نه خلاقاند و نه دوراندیش، کسان زیادی نیز هستند که هم ساده و آسان زندگی میکنند، هم توکلشان به خدا و وعدههایی است که او در کتابش به مؤمنان داده. عده زیادی هم هستند که در خیر رساندن و پراکندن امید از هم سبقت میگیرند. اما دریغا که این عده زیاد در رسانه و فرهنگ عمومی ما دیده نمیشوند، رسانهای نمیشوند و طبعاً تکثیر و توزیع نمیشوند… و اینچنین میشود که شمار زیادی از فضایل و امیدواریها مغلوب یاس و ناامیدی عدهای قلیل میشود.
***
در جشنواره مردمی فیلم عمار که رسالتش ضریب دادن به آثار با مضمون امید، پیشرفت و ایمان مردم است، فیلمهای مستند زیادی درباره امید به زندگی، توکل، نشاط و مضامینی از این دست نمایش داده شده است. مثلاً «شهر نفس میکشد» (یا: کاشانه) روایت زندگی فرد خیّری است که ۹ واحد آپارتمان خود را به مدت یک سال رایگان به زوجهای جوان میدهد تا زندگیشان در این مدت قوام و دوامی پیدا کند.
«به همین سادگی» هم نام مستند دیگری است که قصه ازدواج ساده دو دانشجوی دانشگاه تهران را روایت میکند؛ ازدواجی آسانِ آسان، ساده ساده و بیدردسر و بیغصه.
مستند دیگری با عنوان «به رنگ زندگی» حکایت زندگی یک طلبه است که در سن ۱۵-۱۶ سالگی ازدواج کرده و الان که ۳۴ ساله است ، ۸ فرزند دارد. این مستند هم تصویری از یک زندگی به شدت شاداب و با ایمان را روایت میکند.
بگذار قصه واقعی مستند «میرکریم» را بگویم:
زنی بیماری سل میگیرد، شوهرش با او برای درمان به تهران میآید ولی او را با تنها فرزند خردسالش رها میکند و به شهر خودش برمیگردد و در بازگشت فوراً ازدواج میکند. پس از مدتی زن بیمار هم که بیماریش خوب نشده، سرگردان و دست خالی به شهرش بازمیگردد و ناگزیر از دست نیاز به دیگران، در یک نانوایی، حکایت بیماری و ترک همسرش را می گوید تا بلکه کمکی بگیرد. شاگرد نانوا هم غیرتش از کمک خواستن زن به جوش میآید و پیش خود میگوید حالا که زنی جوان اینگونه خودش را شکسته من هم جوانیم را زیر پا میگذارم و او را به همسری میگیرم. در حالی که زن سل دارد ولی مرد سل نمیگیرد. چند سالی میگذرد تا زن اصلاً خوب میشود. تا اینکه حاصل این ازدواج پسری میشود بزرگ و رشید که در جنگ شهید میشود. حالا این زن و مرد کنار همدیگر پیرزن و پیرمردی شدهاند.
… چقدر از این زندگیها کنار ما زیاد است ولی در فرهنگ عمومی و رسانهای ما نمایش داده نمیشود.
***
راستش را بخواهید قضیه ما هم به همین سادگی شروع شد؛ سه مستند «کاشانه»، «به همین سادگی» و «به رنگ زندگی» را در یک DVD کنار هم گذاشتیم و محتوای دعوتنامه عروسیمان را روی آن چاپ زدیم. این شد کارت دعوت شیک، خلاقانه و عماری مراسم ازدواجمان! تازه، هزینه هر DVD هم با هزینه کمترین کارت دعوتهای مرسوم بازار برابر شد.
حالا جالب اینکه تقریبا همه فامیل جزء به جزء فیلمها را دیده بودند و در مراسم عروسی نشسته بودند به گپ زدن راجع به فیلم ها و آن زندگیها را برای همدیگر تحلیل میکردند و نسبت خودشان را با آن نوع زندگی می سنجیدند.
خلاصه اگر سینما و تلویزیون نمی توانند و یا نمی خواهند به وظیفه خودشان که تکثیر خوبی ها است عمل کنند خودمان آستین بالا می زنیم. ۱۰۰ خانواده هم خودش برای خود شبکهای خانگی است.
به نقل از عمارنامه