روی سنگ قبرم بنویسید که او هم مثل رهبرش انقلابی بود...

۳۷ مطلب با موضوع «فرهنگ نامه» ثبت شده است

نامه ای به خواهرم ....

اصلا کی میگه اشکال داره ؟ آقا جون من میخوام به خواهرای هم میهنم ، اونایی که عاشق مهدی فاطمه هستن و شیدای حسین ، نامه بنویسم . اصلا هرچی میخواد بشه بشه .


از : من یک دانشجوی بیدار مسلمان

به : همه خواهران این مرز شهید پرور 

سلام بر همه‌ی خواهرانم.

سالیان سال، سوالاتی از این دست، ذهنم را اشغال کرده بود که :

چرا نگاه غمگین دختران کوچک، دلم را می‌لرزاند و تبسم شیرینشان روحم را به وجدمی‌آورد ؟

چرا بغض کودکانه و لب‌برچیدنشان مرا بی‌تاب می‌کند و گریه‌شان امانم را می‌برد ؟

چرا بزرگترین فاجعه‌ی عالم برای من کتک و سیلی خوردن دختران است ؟

چرا انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان ، جانم را می‌گذازد و روحم را تخریب می‌کند ؟

سوالهایی از این دست را که اگر پیش روی روانشناسان فاقد شعور- و اگر چه مدعی- بگذاری ممکن است هزار جور تخیل فرویدی و فمنیستی از آن در بیاورند.

خوشبختانه حرفها و تحلیل‌های این عالمان بی‌محتوا و اندیشمندان کج اندیش هیچ وقت برای من مهم نبوده است . برای من مهم این بود و هست که رمز این تعلق خاص و حساسیت ویژه را بفهمم.

همین جا تاکید کنم که این جنس از ارادت به دختران و تعطیم و تکریم زنان ماهیتا متفاوت است با آنچه مدعیان دفاع از حقوق زنان در ایران و جهان می‌گویند و عمل می‌کنند. این ها زن را ذاتا موجودی کوچک و حقیر و افتاده می‌دانندکه باید زیر بغل هستی‌اش را گرفت و از جا بلندش کرد و ماموریت خود را انجام این عملیات می‌شمرند. و بدبختی مضاعفتشان این است که گمان می‌کنند تجلیل و اکرام از مقام زن ،ارتقای زن تا شانه‌ی مردان است.

در حالی که به اعتقاد من برابری با مردان ،اصلا برای جنس مونث ارتقا نیست، تنزیل زن از آسمان به زمین است.

این کسانی که مدعی دفاع از حقوق زنانند ، زن باشند یا مرد ، فرقی نمی‌کند، اغلب در جهل مرکب به سر می‌برند. نه زن را می‌شناسند و نه مرد را.

اگر می‌فهمیدند که اصل و وجود و ماهیت زن چیست و از کجاست و آسمان پرواز او چه بیکرانند و عظمت دارد هرگز زن را تا سطح عملگی در بازار دنیا تنزل نمی‌دادند و اعتلا و ارتقای او را برابری با مردان نمی‌شمردند ...

انگار آرام آرام و غیر مستقیم داریم به پاسخ سوال های من نزدیک می‌شویم.

من پس از سالیان سال به این نتیجه رسیدم که این حس و حساسیت من نسبت به دختران ،حس و حساسیتی فطری و طبیعی است.

اگر دیگران و بسیاری از دیگران از تولد پسران خوشحال تر می‌شوند برای این است که پسران در عرصه‌ی عملیات و مناسبات دنیا د از دیدگاه کاملا ابزاری مفیدتر و کارآمدتر می‌توانند باشند.

و این غیر از ارزش ذاتی و ماهوی است.

دخترها از جنسشان از جنس گوهری است که این گوهر ،دردانه‌ی آفرینش است ، محبوب ترین مخلوق خداست. درست مثل یک گلدان که خدا اول او را آفریده باشد و بعد جهان را به مثابه گلدانی برای وجود او طراحی کرده باشد.

خودش تصریح کرده است که اگر به خاطر گل جمال او نبود ، جهان را نمی‌آفریدم.

اگر مردان و حتی بزرگترین مردان ،صنعت خداوندند ،بانوی ما هنر خداوند است.

اگر پیامبر اعظم(ص) عقل آفرینش است و مولا علی(ع) قلب آفرینش ، زهرای مرضیه جگر خلقت است.(.جگرخلقت را خون کردند آنها که ... بماند)

اگر سیب زمینی و پیازی در لجن افتاده باشد . شما راحت از کنار آن می‌گذرید و حتی رغبت نمی‌کنید که دوباره به آن نگاه کنید. اما اگر گوهری گرانسنگ را در متعفن‌ترین لجن ها ببینید، بی‌تردید برای نجات آن تلاش می‌کنید و لااقل بی‌حسرت از کنار آن نمی‌گذرید.

این است که انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان ،جان را می‌گدازد و روح را تخریب می‌کند.

مبادا از این دنیا تحقیر و تنزل جنس مذکر استنباط شود. مقصود من ابدا این نیست.گوهر وجودی انسان اعم از زن و مرد غیرقابل خدشه است.

عرض من این است که مطبوع ترین ، لذیذترین و مفیدترین غذای زمینی به هر حال با مائده‌ی آسمانی قابل مقایسه نیست.

از بیان همه‌ی این مقدمات که طولانی هم شد ، مقصودم این است که :

شما خواهران خواه و ناخواه از آسمان آمده‌اید و دانسته یا ندانسته به آن گوهر ازل و ابد متصلید ، این شأن و منزلت را حفظ کنید.

والسلام.  / تلخیصی آزاد از کتاب نامه ای به دخترم

۸ نظر
گمـ ـنام

اندر احوالات آزادیخواهان یواشکی (یا به عبارتی لواشکی)

دیشب داشتم در محیط مجازی چرخ می‌زدم که ناگهان متوجه شدم عده‌ای از دوستان یک صفحه اینترنتی همه کَس کُش تاسیس کرده‌اند به نام «آزادی‌های یواشکی زنان در ایران». از آنجا که بنده یک نخود آش خیلی فداکار هستم و حاضرم برای مردم زیر تانک هم بروم، باز هم مثل همیشه فداکاری کردم و رفتم به رصد این تارنمای اینترنتی پرداختم تا برای دوستانی که ممکن است این صفحه را نبینند بتوانم توضیح بدهم که در این تارنما چه می‌گذرد. بگذریم که این کار از زیر تانک رفتن هم خطرناکتر بود چون هر لحظه امکان داشت از خنده بترکم. البته از قبل همسرم را هم صدا کردم و خواستم کنارم بنشیند که هم از قبلش فیلترینگ دستی انجام دهد، هم فکر نکند داریم صور قبیحه می‌بینیم و خدایی نکرده تا این حد بد سلیقه شدیم!
 
باید به شما مخاطبان عزیزتر از جان بگویم که هیچ کار خاصی در این صفحه انجام نمی‌شود و فقط چند تایی عکس از بعضی خانم‌ها هست که رفتند یک گوشه، روسری خود را برداشته‌اند و عکس گرفته‌اند و در آن تارنما منتشر می‌کنند تا نشان دهند اینطوری به صورت یواشکی به دنبال آزادی هستند و الان طفلکی‌ها اصلاً آزادی ندارند. من واقعا دلم خیلی برایشان سوخت و اشک در چشمانم حلقه بست تا جایی که به همسرم گفتم: «خانم حالا نمی‌شود چند دقیقه که کنار ما نشستی، این پیازها را خرد نمی‌کردی؟ آب چشممان درآمد»
 
خلاصه ما هم که کشته مرده‌ این دغدغه‌های فرهنگی هستیم، پس از این احساساتی شدن، تصمیم گرفتیم نقاط قوت این کار فرهنگی را در چشم مخالفان این حرکت عظیم فرهنگی(!) بکنیم تا که کمکی علنی، به این آزادی‌های یواشکی کرده باشیم ......    (البته در ادامه مطلب...)
۲۴ نظر
گمـ ـنام

اینَ ساپورتیون 2 ؟؟؟

داشتم توی فضای محترم مجازی ، می چرخیدم که نظرم این عکس رو جلب کرد ؛ با خودم دیدم واقعا کی گفته که ساپورت و ساپورتیون  تهاجم فرهنگیه و از اقدامت دول معظم غربی علیه نظام مقدس اسلامیه ؟

بابا این عکس رو اگه یه نگاه بندازیم کاملا مشخصه که برادرهامون هم از ساپورت استفاده میکردن.اصلا مورد داشتیم طرف (پسره) ساپورت پوشیده بودش و شهید شد. اونم نه یه نفر  نه دو نفر.... همین یه عکس که ازشون 11 نفری آسمونی شدن .


از ۱۳ نفری که در این عکــس دیده می شــوند، ۱۱ نفر به شــهادت رســیده اند.
شهدای حاضر در عکس به ترتیب شماره عبارتند از:

۱- شهید محمد ایزدی
۲-شهید جمال عسگری
۳-شهید منوچهر بلباسی
۴-شهید حسن فدایی
۵-شهید مهدی رحیمی
۶-شهید رمضانعلی حبیب پور
۷-شهید قربانعلی یزدانخواه
۸-شهید عباس میرزاپور
۹-شهید حجت الاسلام مهدی عبدالله پور
۱۰-شهید رضا حق پرست
۱۱-شهید حسینعلی فخاری


خدایا مارا چه شده که اینقدر تغییر کرده ارزشهایمان .....

خدایا مرا پاک بپذیر...

۵ نظر
گمـ ـنام

چت روم و ما ادراک الچت روم ...

در راستای مبحث جنگ فرهنگی و فرهنگ جنگی این دفعه موضوع مورد بررسیمون رو چت روم ها قرار دادیم . اگه بازم عمری به دنیا باشه ، این موضوع رو مبسوط در چند گزارش شرح خواهیم داد .

لینک دسترسی به آرشیو مطالب جنگ فرهنگی و فرهنگ جنگی اینجا کلیک نمایید.


 


چت روم

 اینجا دوستی معنی ندارد اگر هم حرفی با رنگ‌وبوی دوستی ردوبدل می‌شود دروغی است مصلحت‌آمیز که هر دوطرف از پوچ بودن آن مطلعند.

اینجا فقط و فقط قانون تجارت حکم‌فرماست و در این قانون پول پراهمیت‌تر از هر چیز دیگری‌است…

 

تاثیر دنیای مدرن و مجازی امروز بر روابط، معضلات و پدیده‌های دنیای حقیقی به‌حدی بوده که تصور آن هم باور نکردنی است. دنیایی که با تغییر در ورودی‌ها بسیاری از پدیده‌های شناخته‌شده دنیای دیروز را به پدیده‌هایی نوین بدل کرده و واکنش‌های معمول به کنش‌های گذشته را در ارتباطی بی‌معنا و بعضا در خلاف جهت با کنش‌های فعلی قرار داده‌است.  به‌عنوان مثال خانواده‌هایی که تاچندی‌پیش برای محافظت از فرزندانشان ارتباطات خارج‌از خانه را کنترل می‌کردند و  از نظرشان محیط خانواده تنها محیط امن بود، امروز با پدیده‌ای روبرو هستندکه همه دنیای خارج از خانه را با تمامی‌بزرگی و خطراتش به داخل خانه و حتی در اتاق خواب کوچک فرزندان جای داده‌است…

 

اینجا یکی از هزاران چت‌رومی‌است که برای آشنایی دختران و پسران مهیا شده تا در محیطی امن با یکدیگر آشنا شوند. وارد شدن به این چت‌روم چندان سخت نیست ولی به‌قول امید ۱۹، خارج شدن از آن به‌سادگی ورود به‌آن نیست! امید ۱۹ که سرعت تایپ کلماتش به‌جرات از یک تایپیست حرفه‌ای بیشتر است مدعی است که مشتری پر و پا قرص و ثابت اینجاست.

 

و البته در پیشانی برخی از این چت‌روم‌ها جمله‌ای کار شده که ادعای نظارت بر روم را به‌چشم می‌کشد.

 

او می‌گوید: «اینجا محلی برای تجارت است نه آشنایی و دوستی. افراد اینجا یا دزدهایی هستند که از مشتری‌های گذری شارژ تلکه می‌کنند یا زنان و دخترانی هستند که به‌‌بهانه تن نمایی گدایی شارژ می‌کنند»

 

امید توصیه می‌کند: «برای خودت می‌گم این چت‌روم‌ها از شیشه هم اعتیادشون بیشتره. پات که به اینجا باز بشه دیگه جمع کردنش به این سادگی‌ها نیست. کار هر روز و هر شبت میشه سرک کشیدن و …» و قبل از اینکه منتظر عکس العملی بماند با شکلکی خداحافظی می‌کند و در هزارتوی تالارهای گفتگوی مجازی گم می‌شود!

 

x21 یکی از این تن نماهاست که با یک بیوگرافی مختصر و تلگرافی خودش را اینچنین معرفی می‌کند: «اسمم ثمر. ۲۱ سالمه. ساکن تهران و دانشجوی شهرستانم. با تلفن و وب‌کم بیزینس می‌کنم» آنقدر عجله دارد که خودش پیش از آنکه جوابی برایش دست و پا کنم ادامه می‌دهد: «برای اینکه مطمعن {مطمئن} شی دخترم چن‌ثانیه وب‌تست هم میدم» تناقض میان غلط‌های تایپی و ادعای دانشجویی‌اش بدجوری توی ذوق می‌زند ولی خودش بی‌تفاوت به این تناقض ادامه می‌دهد: «وب تستم هم کاملا لایوه و هر کاری که بخواهی آناً انجام می‌دهم تا بفهمی‌ فیلم ضبط‌شده نیست. بعدش یه شارژ ۱۰ هزار تومنی می‌گیرم و کارم رو شروع می‌کنم» در نهایت هم تاکید می‌کند: «صورتم رو نشون نمی‌دم ولی اگه طالب باشی ۵ هزار تومن میره روی قیمت. در ضمن اگه بخواهی بیرون هم قرار می‌گذارم»

 

ساناز هم که یکی دیگر از این خودنمایان جنسی در اینترنت است تاکید دارد: «من با هیچ‌کس قرار حضوری نمی‌گذارم و تنها از طریق اینترنت با مشتری‌ها ارتباط دارم» او بر خلاف دیگران دلیل این تن‌نمایی اش را تنها نیاز مالی عنوان می‌کند و می‌گوید: «می‌دانم که در اصل این کار درستی نیست ولی من تنها هستم و چاره‌ای جز این‌کار ندارم. اما با همه این حرفا من برای خودم خط قرمزهایی دارم و برای همین هیچ‌وقت قرار حضوری با مشتری‌هام نمی‌گذارم»!

 

از چت‌روم بیرون می‌آیم و بار دیگر با نام یک دختر وارد تالار گفتگو می‌شوم. همزمان با ورود به این تالار با هجوم پیام‌های متعدد و مختلف شوکه می‌شوم. از میان آن‌ها امید۷۴ توجهم را جلب می‌کند که ۱۶ ساله و اهل تهران است. با یک سلام سر صحبت را باز می‌کنم که در جواب می‌گوید: وب می‌دهی؟!  وقتی می‌گویم نه شروع می‌کند به بالابردن قیمت و به‌اصطلاح مخ زدن: من از اون مشتریای دائمیم و اگه وب واقعی بدی ۲۰ تومن هم می‌دم.

 اگه قرار هم می‌ذاری پایه‌ام و این هم شماره من… بزنگ/تسنیم.

 

 

متاسفانه این تنها گوشه‌ای از انبوه مکالماتی است که هر روز و هر ساعت در ده‌ها تالار گفتگوی اینترنتی صورت می‌گیرد

 

 

از نکات جالب دیگر اینکه شخص علی رغم اینکه می داند طرف مقابل دروغ می گوید بازهم شیفته ی حرفهای پوچ و بی اساس اومی شود، که متاسفانه این اعتماد سهل انگارانه ، در اکثر مواقع دامن گیر نوجوانان کشور که درصد بالایی را دختران تشکیل می دهند ، می شود.

اما گذشته از ماهیت بی اساس چت روم ها نگاتی جالب توجه مبنی بر طراحی های کاملا یکسان آن سایتهاست . مهندس م.ق که خود از طراحان سایت بوده می گوید :  " یکسان بودن طراحی سایت برای شرکتهای سازنده ی یکسان امری بسیار طبیعی است و در خیلی از موراد ما شاهد طرحی  مشابه در سایتهای خبر که اصول مشابه دارند هستیم ؛ اما در چت روم ها که هر یک ادعا اسقلال خود از دیگری را داشته ، این تشابه بیش از اندازه ؛ چندان طبیعی نیست . گذشته از بحث طراحی یک سایت ، هزینه نگهداری و نظارت بر سایت بوده که  که با توجه به درگیر کردن بخش وسیعی از هاست شرکت ارائه دهنده و با توجه به اینکه هیچ گونه تبلیغات درآمد زایی این چت روم ها ندارند ، باید به این امر مشکوک بود که چرا اشخاصی حاضرن هزینه ای را بکنند در حالی کهه هیچ سودی برای آنها نداشته باشد .

و از همه ی اینها بدتر ، لینک در لینک شدن اینهاست.برای مثال کافیست شما وارد یکی از چت روم های شلوغ شوید ، با اولین کلیک چت رومی جدید باز می شود که باز با اولین کلیک در چت روم جدید شما وارد چت رومهای دیگری می شوید  ، که به شخصه انتهای برخی از آنها را نتواستم ببینم . حال این سوال که چرا یک چت روم حاضر است برای رقیبان خود تبلیغات کند ، رقیبانی که به طور کاملا اتفاقی مشابه به شما هستن و هیچ کدامشان نیز قصد درآمد زایی ندارید. به راستی نباید تعجب کرد " ؟؟؟

 

این بحث ادامه خواهد داشت ...

 

۵ نظر
گمـ ـنام

دل وا پس ان یا بی خیال ان

info-delvapasan

۷ نظر
گمـ ـنام

تکلیف یا نتیجه ؟؟؟



حسن رحیم پور:
یکی از کارشناسان می گفت «ایرانیان شیوة جنگشان معلوم نیست؛ جنگ پارتیزانی است، منتها به روش کلاسیک.» 

رزمندگان ما در جنگ تمام معادلات دنیا را به هم زدند تا این ملت باقی بماند. امروز نتیجه مقاومت بچه هایی را که واقعاً فقط برای تکلیف می جنگیدند، به روشنی می بینیم. 

مکتبشان مکتب امام بود که می گفت: «ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه.»

بعضی ها این جمله را بد فهمیدند. 
کسی در دانشگاه از من پرسید: جمله ای که امام گفته، خلاف عقلانیت است. 

گفتم: چطور؟

گفت: یعنی ما نمی فهمیم نتیجه یعنی چه، فقط همین که بگویند تکلیف است می رویم جلو. دربارة نتیجه اش بحث نمی کنیم؛ یعنی عقلمان تعطیل است.

گفتم: نه، منظور آن است که شما اول باید عقلت را به کار بیندازی، تمام دقتت را بکنی تا معلوم شود تکلیف چیست. وقتی با عقل تکلیف را تشخیص دادیم، باز عقلمان را به کار می اندازیم تا ببینیم بهترین روش عمل به آن تکلیف چیست. ما برای پیروزی برنامه ریزی می کنیم، ولی اگر پیروز نشدیم، نمی گوییم عجب غلطی کردیم و از اساس همه چیز اشتباه و بیهوده بوده است. ما پیروزی را نمی پرستیم.
این یعنی: ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه. 

۲ نظر
گمـ ـنام

حکم جهاد ...

"غیرت"، صفتیه که خدا داره و ولی خدا! حداقل من یکی ندارمش!

آره! من "غیرت" ندارم!

اگه داشتم انقدر پوست کلفت نبودم!  حنجره پاره کردم که :" وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد!"

آره جون خودم! مگه حکم جهاد، نامه اداری با شماره ثبت و سند و پیوست و چه و چه است که باید به دستم برسه تا تصمیم بگیرم به جهاد؟!

حکم جهاد میتونه فقط یک اشارت چشم "ولی" باشه! چه برسه به اینکه  "ولی" به وضوح دغدغه هاش رو فریاد بزنه و من فقط بشینم و بگم :" نچ نچ نچ...!!!"

ببینم چشمان سرخ و بشنوم صدای گرفته اش رو، اما انگار نه انگار؟!

غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی جلوی درب حرم سلطان توس، خواهر دینی ام چادرشو مثل یه دستمال نجس از سرش می کشید و با چندش نگاش میکرد غیر از اینکه قلبم درد بگیره بهش تذکر میدادم در قلمرو ولایت امامی هنوز! حرمت امام فقط به داخل حرم نیست!

غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماه اسم سال رو میذاره "اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی" فهمم می شد که آهان! اول عزم ملی داره! تا منِ جوانِ ملت، عزمم رو جزم نکنم برای انقلاب فرهنگی، نباید امید داشته باشم به مدیری که شاید روحیه جهادی داشته باشه اما دیگه فرتوت شده و حالش رو نداره!

غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماهی که در علاقه به فرهنگ و کتاب زبانزد دوست و دشمنه، امسال نرفته نمایشگاه کتاب، سر سری از کنارش رد نمیشدم که انشاالله خیره! میفهمیدم که غصه‌ی فرهنگ دردش خیلی بیشتر از این حرفهاست!

وای بر من! که حکم جهاد را درک نکرده ام...

۲ نظر
گمـ ـنام

من یک افراطی امام ندیده ام!

بسم رب الشهدا والصدیقین...

سپاس خدایی را  که عزیز است و رحیم...حکیم است و علیم...همان خدای مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ...همان خدای مدبر الامور که مقالید آسمان در دست اوست...

سپاس..سپاس که ما را مسلمان آفرید و نعمت حیات بخشید در عصر جمهوری اسلامی، زیر سایه‌ی ولایت...به حبّ امامت...


من امام ندیده ام!

من۱۵ خرداد ۴۲ ندیده ام!

اما شنیده ام که :" سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند..."

من ۲۲بهمن ۵۷ ندیده ام!

اما شنیده ام که :" انقلاب ما انفجار نور بود..."

من ۱۳آبان۵۸ ندیده ام!

اما شنیده ام که :" انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود.."

من ۵ اردیبهشت ۵۹ ندیده ام!

اما شنیده ام که :" این شن ها لشکر خدا بود..."

من ۳ خرداد ۶۱ ندیده ام!

اما شنیده ام که : "خرمشهر را خدا آزاد کرد...."

من ۱۴ خرداد ۶۸ ندیده ام!

من چشم که باز کرده ام، امام را ندیده ام...

شنیده ام صدای لرزان "حیاتی" را که انّالله و انّا الیه راجعون...اما ندیده ام امام را...

من جنگ ندیده ام...صدای آژیر خطر نشنیده ام، به پناهگاه نرفته ام...

من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!

من اولین بار نام امام را "امام" نگذاشته ام...

من چشم که باز کرده ام به جای جماران و روح خدا، حسینیه ای دیده ام با نام خمینی...به جای روح خدا، سید علی را دیده ام...

حضرت ماه را... او که یک "آه" بیشتر از خمینی دارد...

من بزرگتر شده ام و او موی سپید کرده...

سن و سال من از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است اما افتخارم این است که سن و سالم برابری می کند با سالهای ولایت جانشین خلف پیر جماران...

من امام را دیده ام در تمام این سالها...امام را در حسینیه امام خمینی دیده ام...

من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!

اما "یک شبه انقلابی" نشده ام...من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام!

من جنگ تحمیلی ندیده ام و تا دلتان بخواهد جنگ تحلیلی دیده ام...

من چمران و همت و باکری و خرازی ندیده ام...اما هنوز هم روز ترور صیاد را یادم هست...

من تا دلتان بخواهد تزویر دیده ام و فتنه...

تا دلتان بخواهد تهدید دیده ام و تحریم...

من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!

اما...

من انقلابی ام...

من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام...

من ۲۳ تیر ۷۸ دیده ام...

من ۹ دی ۸۸ دیده ام...

من مشارکت ۴۰ میلیونی ۸۸ را دیده ام و دهن کجی به قانون را...

من با حساب همان ها که سابقه مبارزاتی شان از سن و سال من بیشتر است رأی به بی قانونی داده ام...

من فقط یک بی سوادم که هر سال ۲۲ بهمن قرار نانوشته ای دارم با روح خدا و خلف صالحش...

من انقلابی ام...من با " خدا " و " ناخدای با خدای کشتی انقلاب" بسته ام نه با " کدخدا"...

من چشمان معصوم علیرضا را به یک مشت  دلار نمی فروشم...

من افراطی ام!

یک افراطی امام ندیده!

من خاطره از امام ندارم...

من خیلی بیشتر از تعداد سال های عمرم تهدید شنیده ام که گزینه ها روی میز است...

اما شنیده ام از همان امامی که ندیده ام!

"آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند"

منبع :سوره تماشا

۲ نظر
گمـ ـنام

موذنین دانشگاه رو دریابیم ...

دانشجـــو موذن جامعـــه است  اگر خـــــواب بمانــــد نمــــاز امت قضـــــا می شود...

"شهیــــد بهشتــــی "..


اما به راستی ما که داریم دم میزنیم از امر به معروف و نهی از منکر تو جامعه و البته کاملا حق و درسته ، توی دانشگاه چقدر کار کردیم ؟ نمیدونم ولی چیه که تو شهرهای کوچیک بی حجابی رو مساوی با اومدن دانشگاه آزاد تو شهرشون می دونن (قابل توجه جاسبی ها) ؟ 

بزاریم از همین جا ، دانشگاه شروع کنیم ، آخه ماهی رو هروقت که از آب بگیری هنوز جونی برای کندن و نفسی برای کشیدن داره ، حالا هر چقدر که رودخونش کثیف و فاضلابی باشه ....

۱ نظر
گمـ ـنام

فرهنگ جنگی یا جنگ فرهنگی 2


ادامه از بخش اول       

در بخش قبل     (==> فرهنگ جنگی یا جنگ فرهنگی 1 <==)      با هم به این نتیجه رسیدیم که آقا ما از هر جهتی که فکر کنیم دشمن داریم و داریم می جنگیم یا اینکه می جنگونمون. اما یه سوال بخش های نظامی و اقتصادی و سیاسی  خوب که مشخصه و چندان نیازی به توضیح نداره ، ولی این قضییه جبهه فرهنگی و جنگ فرهنگی دیگه چیه ؟

هر گروهی که جنگ می کنه یک هدفی باید داشته باشه برای جنگیدنش و اگه شما ندونی که با این جنگت قراره چی به دست بیاری ؛ اصلا جنگیدنت معناش رو از دست میده . نادرشاه تا وقتی که مطمئن نشده بود با جنگ با هندوستان میتونه صاحب کوه نور و دریای نور بشه ، هوای حمله به هند رو به سرش راه نداد.

همین صدام ملعون خودمون هم هوای حاکمیت به خوزستان ایران بود که مثل خوره افتاده بود تو جونش و مجبورش کرد تا 8 سال در عین بی گناهی یک جنگ وحشتناک رو به ما تحمیل کنه.

حالا ما که داریم ادعای جنگ فرهنگی می کنیم ، چی داریم که اینقدر دشمن دوست داره تا از بین ببردش و یا اینکه به دست بیاردش ؟

برای این موضوع میشه از تاریخ کمک گرفت ؛ از دوره صفویه بود که کم کم پای خارجکیا به میهنمون باز شد ، شاه عباس وقتی که دید که دیگه نمیتونه با نیزه و شمشیر علیه توپ و باروت سنگین عثمانی مقاومت کنه  ، ناچار دست به دامن پرتغالیا شد . اونها هم از خداشون بود ، آخه هر چی بود ایران دشمن دشمنشون بود ، پس می شد بهش اعتماد کرد و اگه ایران قوی میشد ، عثمانی ضعیف می شد.

خلاصه این فتح باب همچنان ادامه پیدا کرد و در همون حد توپ و باروت خلاصه نشد . اوج دخالت فرنگیا رو میشه در دوره قاجاریه دید ، آخه نه اینکه اون شاهان خیلی قدرتمند و با عزت بودند  و از بس که دلشون به حال روس و ترک و ... می سوخت ، هی این مملکت و ملت بدبخت رو تیکه تیکه می کردند ، برای اینکه بتونن به هر قیمتی که شده شاه بمونن تا زن بارگیاشون یه وقت کم نشه ، آخه ناصر الدین شاه از همون موقع می دونست که باید به فکر افزایش جمعیت باشه و ناقابل 57 تا زن بیشتر نداشت ، یا اینکه اکثر شاهزادگان جهت همدردی با جماعت معتاد آینده ایران و پیشرفت علم حساس تریاک گیری و صنعت وافور سازی ، بساطشون همیشه به راه بود.

بگذریم از شرح مبسوط قاجاریون خودشون هم عاجزن آقا و ما رو چه به این حرفا.

خب این بنده های خدا ، که حسابی بهشون مزه داده بود شاهی و زور گویی ، حاضر شدن به قیمت امضای ترکمنچای ها و گلستان ها و ... اون خارجکیا رو در خصوصی ترین امور کشور دخالت بدن.

مثلا ترکمنچای رو نوشتن که ایران دیگه حق نداشته باشه  از مردم مظلوم قفقاز و شیعیان آذربایجان حمایت کنه ، آخه روسها می دیدند که اگه بخواد یه روزی علیه اونا قیام کنه و از مردن نترسه همین شیعه ها و مسلمونای اون ناحیه هستش. از طرفی دیگه خوب ایران مردمش یه جوری بودند که تاریخ اون موقع می گفت که اگه بزنه به سرشون و سلسله بعدی که بیاد روی کار دمار هر چی روس و اجنبیه درمیاد.

واسه همین هرچی بلد بودند و تونستند به کار می گرفتن تا ایران ، ایران نشه....

ادامه دارد (اگه عمری باشه به دنیا)...

 

۱ نظر
گمـ ـنام