روی سنگ قبرم بنویسید که او هم مثل رهبرش انقلابی بود...

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشجو» ثبت شده است

لطفا یکی به دادمان برسد ....

به بهانه ی معکوس گرفتن عکس امام عزیزمان در روز دانشجو سال 93 در دانشکده فنی تهران ....


لطفا یکی به دادمان برسد ....

دیگر عقل و منطق و بحث و مباحثه دیگر جوابگویمان نیست . ، اصلا جنس  عقلشان فرق می‌کند . از هر دری که وارد بشویم برای مباحثه و مصاحبه ، آنها  قبولشان نمی‌شود . اصلا بارها به خودمان شکمان گشته ، که آیا  ما به یک زبان صحبت می کنیم یا اینکه آنها پارسی نماهایی بیش نیستند که در این کشور ، به زور تزویر و نفاق خود را جا زده اند و سهم خواه انقلاب و نظام شده اند .

جالب است ولی ،

۲۶ نظر
گمـ ـنام

یک داستان از دوستان

این داستان کوتاه رو یکی از دوستانم برام فرستاد ، شاید این اولین کارش در این زمینه باشه لذا نقطه ضعف الی ماشاءالله داره ، برای همین من این داستان را میذارم تا شما دوستان عزیزتر از جان هم یه نگاهی بندازین و نقطه نظراتتون رو بگین ، تا هم این دوست ما اشکالات کارش رو بتونه پیدا کنه و هم اینکه دل یه سید اولاد پیغمبر رو شاد کرده باشین ....

پانوشت : این دوست ما ،از سلاله حضرت زهرا (س) هستند....


گام اول

1.ببین همه دارن میان

2.آخه من به شما نمیخورم شما هم بدون من راحتترین

1.میخوایم بریم پابوس آقا همه هم به هم میایم چون میخوایم بریم
پابوس آقا همین حالا تو میخوای جمعمون رو بهم بزنی بزن هرجور
خودت دوست داری

2.نه نمیتونم اصلا فکرشم نکن.

1. من مجبورت نمیکنم هرجور دوست داری

فردای آن روز

2. بیا اینم پول من میام باهاتون

1.فقط میخواستی زجر بدی ؟حرف بکشی خب از اول میگفتی میای ما اینقدر انرژی مصرف نکنیم پسر

اییولا پسر دمت گرم....

گام دوم

اتوبوس کنار در مسجد در خیابان ایستاده منتظر همه بچه ها با یه تکاپوی خاصی دارن صحبت میکنن که آقا بالاسر اردو میگه خب دیگه بریم .

شماره 2 .دم در مسجد وایساده چفیه رو یه جوری پهن گرفته رو دستش صدقه جمع میکنه تا سفر بی خطر

سر کوچه کارگری مشغول کار کردن با یک پتک هست داره یه دیوار رو تخریب میکنه که ناگهان سر پتک از چوبش بیرون پریده و به طرف یکی از بچه
ها میرود . شاید اگر سر پتک با پای اون شخص اصابت میکرد از مچ پا ساقط میشد

با فاصله میلیمتری از کنار پای دوستمون گذشت تاهمه یه نفس راحتی بکشن .
ولی یه ترسی مونده بود که نکنه تو این سفر بازم ؟

شماره 2 : بابا نگران نباشید صدقه جمع کردیم بعدشم خود اقا
مراقبمونه یا علی

گام سوم

جمعیت پشت در کوپه ایستادن اروم باهم پچ پچ میکنن همه چی بدون سر وصدا پیش میره

1. بچه ها الان رو تخت وسطی خوابیده من میرم نصف سبیلشو میزنم. تا بیدار شد شما بگیریدش من درمیرم

اون سکوت با روشن شدن ریشتراش (شارژی) شکسته میشه با خنده افراد حاضر ادامه پیدا میکنه .بیدار شدن حسن همانا و فریاد ی که کشید همانا همه از خنده ریسه رفته بودند که ناگهان بهت حسن تمام شده و به هر دری میزند تا خود را به یکی از افراد حاضر برساند که مشت ولگدهای پی در پی را نثارش کند و کم و بیش موفق میشود خودش را برای لحظه ای خالی کند

حسن داخل کوپه تنها میشود . حسن گریه اش میگیرد . حسن به سبیلش حساس
بوده . اعتبار خانوادگی اش به سبیلش است .

حسن(باخودش)حالا بابام منو اینجوری ببینه چی میشه؟ یعنی چجوری مجازاتم میکنه.

بچه های صدای گریه ی ارام حسن را از پشت در کوپه شنیده اند.

خیلی سریع همگی برای عذر خواهی خیلی نادم و پشیمون وارد کوپه میشن .

حسن ادم با ظرفیتی بود ولی نه درمورد سبیل . اینو بچه ها نمیدونستن بالاخره هر کسی یه نقطه حساس داره دیگه...

ادامه داستان در ادامه مطلب...

۸ نظر
گمـ ـنام

نامه ای به خواهرم ....

اصلا کی میگه اشکال داره ؟ آقا جون من میخوام به خواهرای هم میهنم ، اونایی که عاشق مهدی فاطمه هستن و شیدای حسین ، نامه بنویسم . اصلا هرچی میخواد بشه بشه .


از : من یک دانشجوی بیدار مسلمان

به : همه خواهران این مرز شهید پرور 

سلام بر همه‌ی خواهرانم.

سالیان سال، سوالاتی از این دست، ذهنم را اشغال کرده بود که :

چرا نگاه غمگین دختران کوچک، دلم را می‌لرزاند و تبسم شیرینشان روحم را به وجدمی‌آورد ؟

چرا بغض کودکانه و لب‌برچیدنشان مرا بی‌تاب می‌کند و گریه‌شان امانم را می‌برد ؟

چرا بزرگترین فاجعه‌ی عالم برای من کتک و سیلی خوردن دختران است ؟

چرا انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان ، جانم را می‌گذازد و روحم را تخریب می‌کند ؟

سوالهایی از این دست را که اگر پیش روی روانشناسان فاقد شعور- و اگر چه مدعی- بگذاری ممکن است هزار جور تخیل فرویدی و فمنیستی از آن در بیاورند.

خوشبختانه حرفها و تحلیل‌های این عالمان بی‌محتوا و اندیشمندان کج اندیش هیچ وقت برای من مهم نبوده است . برای من مهم این بود و هست که رمز این تعلق خاص و حساسیت ویژه را بفهمم.

همین جا تاکید کنم که این جنس از ارادت به دختران و تعطیم و تکریم زنان ماهیتا متفاوت است با آنچه مدعیان دفاع از حقوق زنان در ایران و جهان می‌گویند و عمل می‌کنند. این ها زن را ذاتا موجودی کوچک و حقیر و افتاده می‌دانندکه باید زیر بغل هستی‌اش را گرفت و از جا بلندش کرد و ماموریت خود را انجام این عملیات می‌شمرند. و بدبختی مضاعفتشان این است که گمان می‌کنند تجلیل و اکرام از مقام زن ،ارتقای زن تا شانه‌ی مردان است.

در حالی که به اعتقاد من برابری با مردان ،اصلا برای جنس مونث ارتقا نیست، تنزیل زن از آسمان به زمین است.

این کسانی که مدعی دفاع از حقوق زنانند ، زن باشند یا مرد ، فرقی نمی‌کند، اغلب در جهل مرکب به سر می‌برند. نه زن را می‌شناسند و نه مرد را.

اگر می‌فهمیدند که اصل و وجود و ماهیت زن چیست و از کجاست و آسمان پرواز او چه بیکرانند و عظمت دارد هرگز زن را تا سطح عملگی در بازار دنیا تنزل نمی‌دادند و اعتلا و ارتقای او را برابری با مردان نمی‌شمردند ...

انگار آرام آرام و غیر مستقیم داریم به پاسخ سوال های من نزدیک می‌شویم.

من پس از سالیان سال به این نتیجه رسیدم که این حس و حساسیت من نسبت به دختران ،حس و حساسیتی فطری و طبیعی است.

اگر دیگران و بسیاری از دیگران از تولد پسران خوشحال تر می‌شوند برای این است که پسران در عرصه‌ی عملیات و مناسبات دنیا د از دیدگاه کاملا ابزاری مفیدتر و کارآمدتر می‌توانند باشند.

و این غیر از ارزش ذاتی و ماهوی است.

دخترها از جنسشان از جنس گوهری است که این گوهر ،دردانه‌ی آفرینش است ، محبوب ترین مخلوق خداست. درست مثل یک گلدان که خدا اول او را آفریده باشد و بعد جهان را به مثابه گلدانی برای وجود او طراحی کرده باشد.

خودش تصریح کرده است که اگر به خاطر گل جمال او نبود ، جهان را نمی‌آفریدم.

اگر مردان و حتی بزرگترین مردان ،صنعت خداوندند ،بانوی ما هنر خداوند است.

اگر پیامبر اعظم(ص) عقل آفرینش است و مولا علی(ع) قلب آفرینش ، زهرای مرضیه جگر خلقت است.(.جگرخلقت را خون کردند آنها که ... بماند)

اگر سیب زمینی و پیازی در لجن افتاده باشد . شما راحت از کنار آن می‌گذرید و حتی رغبت نمی‌کنید که دوباره به آن نگاه کنید. اما اگر گوهری گرانسنگ را در متعفن‌ترین لجن ها ببینید، بی‌تردید برای نجات آن تلاش می‌کنید و لااقل بی‌حسرت از کنار آن نمی‌گذرید.

این است که انحراف و ابتذال دختران و زنان بسیار بیش از گمراهی پسران و مردان ،جان را می‌گدازد و روح را تخریب می‌کند.

مبادا از این دنیا تحقیر و تنزل جنس مذکر استنباط شود. مقصود من ابدا این نیست.گوهر وجودی انسان اعم از زن و مرد غیرقابل خدشه است.

عرض من این است که مطبوع ترین ، لذیذترین و مفیدترین غذای زمینی به هر حال با مائده‌ی آسمانی قابل مقایسه نیست.

از بیان همه‌ی این مقدمات که طولانی هم شد ، مقصودم این است که :

شما خواهران خواه و ناخواه از آسمان آمده‌اید و دانسته یا ندانسته به آن گوهر ازل و ابد متصلید ، این شأن و منزلت را حفظ کنید.

والسلام.  / تلخیصی آزاد از کتاب نامه ای به دخترم

۸ نظر
گمـ ـنام

تکلیف یا نتیجه ؟؟؟



حسن رحیم پور:
یکی از کارشناسان می گفت «ایرانیان شیوة جنگشان معلوم نیست؛ جنگ پارتیزانی است، منتها به روش کلاسیک.» 

رزمندگان ما در جنگ تمام معادلات دنیا را به هم زدند تا این ملت باقی بماند. امروز نتیجه مقاومت بچه هایی را که واقعاً فقط برای تکلیف می جنگیدند، به روشنی می بینیم. 

مکتبشان مکتب امام بود که می گفت: «ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه.»

بعضی ها این جمله را بد فهمیدند. 
کسی در دانشگاه از من پرسید: جمله ای که امام گفته، خلاف عقلانیت است. 

گفتم: چطور؟

گفت: یعنی ما نمی فهمیم نتیجه یعنی چه، فقط همین که بگویند تکلیف است می رویم جلو. دربارة نتیجه اش بحث نمی کنیم؛ یعنی عقلمان تعطیل است.

گفتم: نه، منظور آن است که شما اول باید عقلت را به کار بیندازی، تمام دقتت را بکنی تا معلوم شود تکلیف چیست. وقتی با عقل تکلیف را تشخیص دادیم، باز عقلمان را به کار می اندازیم تا ببینیم بهترین روش عمل به آن تکلیف چیست. ما برای پیروزی برنامه ریزی می کنیم، ولی اگر پیروز نشدیم، نمی گوییم عجب غلطی کردیم و از اساس همه چیز اشتباه و بیهوده بوده است. ما پیروزی را نمی پرستیم.
این یعنی: ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه. 

۲ نظر
گمـ ـنام

موذنین دانشگاه رو دریابیم ...

دانشجـــو موذن جامعـــه است  اگر خـــــواب بمانــــد نمــــاز امت قضـــــا می شود...

"شهیــــد بهشتــــی "..


اما به راستی ما که داریم دم میزنیم از امر به معروف و نهی از منکر تو جامعه و البته کاملا حق و درسته ، توی دانشگاه چقدر کار کردیم ؟ نمیدونم ولی چیه که تو شهرهای کوچیک بی حجابی رو مساوی با اومدن دانشگاه آزاد تو شهرشون می دونن (قابل توجه جاسبی ها) ؟ 

بزاریم از همین جا ، دانشگاه شروع کنیم ، آخه ماهی رو هروقت که از آب بگیری هنوز جونی برای کندن و نفسی برای کشیدن داره ، حالا هر چقدر که رودخونش کثیف و فاضلابی باشه ....

۱ نظر
گمـ ـنام

آهای دانش جو

همواره دانشگاه و دانشجو از مهمترین و حساس ترین لغات جامعه معنایی کشور بوده است . از واقعه ی شهادت 4 تن از دانشجویان در 16 تیر گرفته تا انقلاب و جنگ و کوی دانشگاه و فتنه و ... . اما چرا ؟

واقعا چرا این همه تشنج  و حساسیت در جامعه ای که نامش عجین با علم و پژوهش است ، قرار دارد .


دیدگاه اول :

این نشان دهندهی بیداری جامعه جوان و فرهیخته کشور است ، که باعث بیداری شدن سایر اقشار حامعه نیز می شود ، برای مثال ماجرای جاسبی و دانشگاه آزاد که دانشجویان مبدا حرکت بودند و یا واقعه تسخیر لانه جاسوسی که امام از آن بعنوان انقلاب دوم یاد کرده اند.پس سیاست و بیداری جز ذات این قشر است

 

دیگاه دوم :

باتوجه به نوپا بودن نظام جمهوری و حمله ی همه جانبه دشمن از تمام  جوانب ، دانشگاه و دانشگاهیان باید به مثابه سربازی و یا در درجه بهتر همانند افسری کارکشته باشند و کشور را در قبال این تهاجمات آماده و مقاوم نمایندو آنها بایند با تکیه بر علم و تلاش خود جامعه را بهتر و سالم تر هدایت کرده و از تلاش در امور واهی و بی سود به شدت پرهیز نمایند.


دیدگاه نیشتر:

این دو نگرش مهمترین تنازعات فکری در مورد فعالیت دانشگاه بود ، اما به راستی چرا وضع کنونی این مهم جامعه ، اینقدر نامطمئن و متغییر شده است ؟

در ابتدا کلام ، به لغت دانشجو مجددا می نگریم . دانشجو یا دانش + جو

اصلا خود کلمه دانش به چه معناست ؟

در ادبیات فارسی این لغت مترادفات زیادی دارد مثلا آگاهی ، علم ، تجربه و ...

اما چرا "دانش" انتخاب شد. "دانش" یعنی آن چیزی که دانستن آن نه تنها مفید بلکه واجب است . و "دانش جو"  جوینده آن دسته از علومی است که برایش داستن آن واجب و ضروری است .

 

از این پس در مقلاتی دنباله دار به بررسی نقش دانشجو و داشگاه در حوادث قبل ،حین و بعد انقلای خواهیم پردخت .

اگر توفیقی باشد

ان شاء الله.

 

 

۰ نظر
گمـ ـنام