در اینجا میتوان پاسخ "این الرجبیون ؟!!..." را داد.
گـــآهی که چادرت خاکی می شود از طعنه های مردم شهــــــــر .... یاد چفیه هایی باش که برای چـــــــــــــآدری ماندنت ، خونی شدند ...
«معبر» روایت تازه و متفاوتی از پیاده روی اربعین حسینی است، از نگاه هشت سال دفاع مقدس و از زاویهای تازه، که منجر به کشف پیوند عمیقی میان این دو حادثه بزرگ در قرن اخیر شده است.
در شیوۀ متفاوتی که کارگردان برای روایت این مستند انتخاب کرده، ظرفیت جدیدی برای بیان بسیاری از ناگفتهها درباره «بزرگترین اجتماع جهان» و «حماسۀ بزرگ دفاع مقدس» پدید آمده و نمای جدیدی از هر دو حادثه خلق میشود تا مخاطب را به درک لایه های عمیقتری از هر دو حادثه برساند.
از جملۀ دیگر جذابیتهای این مستند:
تیزر معبر(مدت زمان: 1 دقیقه 30 ثانیه):
در راه ِ رسیدن به تو، گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاده مسیرم، که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم، که بمیرم
این جامِ ترک خورده چه جای نگرانی ست
من ساخته از خاک ِ کویرم ، که بمیرم
خاموش مکن آتش ِ افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...
بنا به نظر یکی از مخاطبین شاعر این غزل ، آقای فاضل نظری هستند.
هر چه فڪر میڪنم میبینم زن ڪه باشی نمیتوانی مثل آن موقع ها بجنگی و شهیـد شوی ...
ولی می شود با حجاب باشی
و
شهیـدپروری ڪنی ...
ان شـــــــــاالله
متولد می شویم تا بمیریم. پس وقتی خبر کوچ مرا شنیدید، عکس العملتان آن چنان باشد که خبر تولدم را سالها پیش برایتان گفتند.
سنگ نوشته شهید 19 ساله مهدی خاتمی
شهید حسین خرازی نقل می کرد: ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ 25 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.
ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ...
مرد ِ انگلیسی گفت : شمـا غیر واقع بینانـه عمل میکنیـد !
اینطـور جلو بروید تحـریم می شویـد .. !
شهیـد بهشتـی گفت :
«انقـلاب ِ ما انقـلاب ِ آرمـان هاست نه تسلـیم به واقعیـت ها !
همـان نان و پنیـر برایمـان کافیسـت» !
چه نیازی است به تشریح .... تنها می بایست گفت :شرمنده ایم مولا...یاابن الزهرا(س)
یه بزرگی به من گفت که ظاهرم شبیه ای شهید بزرگواره ، ولی ای کاش باطن من هم کمی شبیه ایشون بشه ...