یاخیر الرازقین ...
در کافى از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: امیر المؤمنین بارها مى فرمود: بدانید و به یقین بدانید که خداى عزوجل به هیچ بندهاى هر قدر هم تلاشگر باشد و هر قدر زرنگى و چاره اندیشى اش عظیم باشد و بسیار حیله گر و نیرنگ باز باشد اجازه نمى دهد از مقدراتى که او در ذکر حکیم برایش تقدیر کرده پیشى گرفته و آن مقدرات را تغییر دهد. ایها الناس ! هیچ انسانى به علت مهارتش نمى تواند پشیزى از آنچه برایش مقدر شده زیادتر به دست آورد و هیچ انسانى به علت حماقت و کودنى اش پشیزى از آنچه برایش مقدر شده کمتر نمى گیرد. و بنابراین کسى که به این دو نکته علم و اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل کند در به دست آوردن بهره اش از سایر مردم راحت تر است، و کسى که به این معانى علم دارد و لیکن بر طبق آن عمل نمى کند در خسارتش از همه مردم خاسرتر و زیانکارتر است، و چه بسیار افرادى که غرق نعمتند ولى خدا به منظور استدراج غرق نعمتشان کرده و چه بسیار گرفتاران و تهى دستانى که خدا خیرشان را در تهى دستى دیده./به نقل از تفسیر المیزان
در کافى به سند خود از ابن ابى عمیر از عبداللّه بن حجاج از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: محمد بن منکدر بارها مى گفت من خیال نمى کردم که على بن الحسین (علیه السلام) فرزندى از خود به یادگار خواهد گذاشت که از خودش بهتر باشد، و چون فرزندش محمد بن على را دیدم رفتم تا او را موعظه اى کنم، ولى او مرا موعظه کرد. دوستانش از او پرسیدند به چه چیز تو را موعظه کرد؟ گفت : روزى که هوا بسیار گرم بود به اطراف مدینه رفتم و به ابو جعفر محمد بن على که مردى تنومند بود برخوردم و دیدم که به دست دو غلام و یا آزاد شده سیاه تکیه کرده است در دل با خود گفتم سبحان اللّه ! مرد محترمى از محترمین قریش در این ساعت روز و با چنین حالتى به دنبال دنیا برخاسته جا دارد او را موعظه اى کنم و حتما این کار را خواهم کرد.
لا جرم به نزدیکش رفته سلام کردم، ایشان در حالى که عرق از سر و رویش مى ریخت با حالتى که بیانگر بى مهرى بود جواب سلامم را داد. عرض کردم : خدا تو را اصلاح کند آیا این درست است که مردى محترم از شیوخ قریش در این ساعت و با این حالت در طلب دنیا باشد؟
و آیا اگر در همین حال اجلت فرا رسد فکر میکنى که در چه حالى از دنیا رفته باشى ؟ فرمود: اگر مرگ من در این ساعت برسد در حالى رسیده که من مشغول طاعت خداى عزوجل هستم و خود و عیالم را از تو و از مردم بى نیاز مى کنم، ترس من تنها از این است که مرگم در حالى برسد که مشغول گناهى از گناهان باشم. گفتم : بله، خدا رحمتت کند تو درست گفتى، من آمدم تو را موعظه کنم تو مرا موعظه کردى.
و در همان کتاب از عبد الاعلى مولاى آل سام روایت کرده که گفت : روزى تابستانى که هوا بسیار گرم بود در یکى از راههاى مدینه به امام صادق (علیه السلام) برخورده عرض کردم : فدایت شوم آیا با آن وضعى که نزد خداى تعالى و با آن قرابتى که نسبت به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) دارى در مثل چنین روزى چرا خود را به زحمت مى اندازى ؟ فرمود: اى عبد الاعلى به طلب رزق برخاسته ام تا از کسى مثل تو بى نیاز باشم./به نقل از تفسیر المیزان
بین اعتقاد به اینکه رزق تقسیم شود، و بین امر به طلب رزق منافاتى نیست و این معنا روشن است.
نتیجه : یاایها الناس... تزوجوا....
:))