«چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم می گفتم این بود که رجایی، همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آنها را بخوانی. یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند.»
شهید محمدعلی رجایی
«چیزی که من همیشه در زندان انفرادی با خودم می گفتم این بود که رجایی، همه اش نباید دیگران سرنوشت باشند و تو آنها را بخوانی. یکبار هم تو سرنوشت درست کن و بگذار دیگران بخوانند.»
شهید محمدعلی رجایی
و سرانجام نشانمان (لوگو) طراحی شد . قبل از اینکه دوستان هنرمند و صاحب سخن در امر طراحی و گرفیک بر من مبتدی خرده گیرند باید عارض شوم که به شدت مشتاق شنیدن نظرات حضرات عالی شما عزیزتر از جانان هستم ، پس لطفا حقیر را از این امر دریغ مفرمایید .
برای مشاهده در اندازه ی بزرگتر اینجا کلیک نمایید .
و اما چرا این طرح ...
برایم شده محال ، اینکه بتونم بدون هیچ حجابی به تو برسم . تویی که تمام ملائک منتظر قدومت هستن و تو هم مستانه به سویشان میروی ، از شادمانی صورت پیداست که چقدر خرسندی از خودت ، آخر خودت را خوب فروختی . خدا هم خوب خرید ، و من در این معامله ی تو و خدا تنها حکم آن یخ فروش را دارم که از شوق گرم تر شدن هوا ، نفروختم و وقتی که به خود آمدم دیدم هم تمام شد و هم نفروختم .
آه که چقدر دوست داشتم من آن بودم ، آنی که تو را در آغوش گرفته ، به نظرم بوی سیب را خوب فهمیده است که چنان بوسه ای می زند بر صورتت
یا حسین .... این خودِ بی خودی را هم می خری ؟؟؟
شاید تا حالا این جمله ی شهید ابراهیم هادی رو چندین بار شنیده باشیم که میگه
"دارایی ات را اگــــر از دست دادی شهیــــــــد نمی شـــوی، با دست اگر دادی شهید خواهی شد."
اما یه سوال ، دارایی چیه ؟
چیزی جز تمام اون چیزی که بهش علاقه داری ؟... ، حالا میتونه مال و ثروت باشه یا اینکه جون و جسمت . مهم این نیستش که شما صندوق صدقه ی خونتون رو چن وقت یه بار خالی میکنین یا اینکه چقدر به فکر سایر مردم هستین ، مهم اینه که ببخشین ، تمام چیزی که دارین ببخشین ، حتی اگه تنها اناری دارین و فاطمه از شما درخواستش رو کرده به راحتی و بدون حتی تاملی در راه خدا بدین .
خداوندا خودت کاری کن بیش از این شرمنده ی بزرگ مظلوم عالم نباشیم ...
هواپیما که رفت، چند نفر بی هوش ماندند و من که ترکش توی پایم خورده بود و حاج حسین، تنها. رفته بود یک تویوتا پیداکرده بود. آورده بود.
می خواست ما را ببرد تویش. هی دست می انداخت زیر بدن بچه ها. سنگین بودند، می افتادند.
دستشان را می گرفت می کشید، باز هم نمی شد. خسته شد.
رها کرد رفت روی زمین نشست.
زل زد به ما که زخمی افتاه بودیم روی زمین، زیر آفتاب داغ. دو نفر موتور سوار رد می شدند. دوید طرفشان.
گفت: " بابا ! من یه دست بیش تر ندارم. نمی تونم اینا رو جابه جا کنم. الان می میرن اینا. شما رو به خدا بیاین."
پشت تویوتا یکی یکی سرهامان را بلند می کرد، دست می کشید روی سرمان.
نگاه کن. صدامو می شنوی؟منم، حسین خرازی.
گریه می کرد.
در طول این سالها زجر زیادی کشیدم؛ بیمارستانها و شهرهای مختلف بستری میشدم؛ برخی جانبازان چشمهایشان را از دست دادند، اما جانباز اعصاب و روان قضیهای متفاوت دارد، چون معلوم نیست این حالتها چه زمانی به سراغاش میآید. حالتهای آنها فرق میکند.
اگر به نمونههایی از آن بخواهم اشاره کنم، آیا شما دیدهاید فردی که مادرش را خیلی دوست دارد، انگشت او را با دندان قطع کند؟! من این کار را کردم. به مادرم گفته بودند اگر تشنج کردم نگذارد دندانهایش قفل شود، یک شیءای بین دندانهایش بگذارید. مادرم وقتی در این موقعیت قرار گرفت، انگشت خود را بین دو فک من گذاشت، من هم انگشت او را قطع کردم. بعد از اینکه به حالت عادی برگشتم، انگشت را از دهانم بیرون آوردند و بعد بردند پیوند زدند.
شهادت را نه در جنگ، که در مبارزه می دهند.
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم!
غافل از این که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند.
1-دو روز روزه بگیرد
2-تعداد1010 بار صلوات بفرستد
3-پنج بار تسبیحات حضرت زهرا(س) را بگوید
4-مبلغ 100 ریال در راه خدا صدقه بدهد
5-به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری برود
6-مبلغ 50 ریال برای کمک به هزینه های حرم، به داخل ضریح حضرت عبدالعظیم (ع)بیاندازد.
ادامه مطلب را نیز تقریر نمایید ...
بعضـــے ها وقتــــی مـی رونــــد آن قَدر {سبک} بارنــــد
ڪه آدم بهشان {غبطـــــه} مـی خورَد ..
دَر وصیــــت نامـــه اش نوشته بـــود :
" فقط هَفـــت تا نَماز غُفیلـــــه ام قضا شُده ؛ لطفـــــاً برایم بخوانیــــد! "
خاطره ای از شهید مسعود گنجی آبادی
و برای کربلایی شدن باید از مرز خویشتن گذشت ...
خدایا!
شرمنده که گنده تر از دهانم حرف می زنم
اما ...
من ...
دلم شهادت می خواهد ...
مُردن را که همه بلدند
من دلم از این تابوت ها می خواهد
از همین ها که بوی عشق می دهد
من دلم گنده تر از اعمالم از تو می خواهد ...
کاش طوری زندگی کنم که لایق باشم
اما با این اعمال...
بعید می دانم ...
اما می دانم ...
تو بزرگی ...
ایمان دارم ...
الهم الرزقنا توفیق الشهاده فی امر ظهور مولانا المهدی(عج) و توفیق الشفاعة الزهرا (س) فی یوم الحساب