مزمل 20
از وصایای مرحوم قاضی(ره) است که :
الله الله الله که دل کسی را نرنجانید...!!!
با یک حرف تلخ این نورنماز شب از بین میرود...
خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفتهاند آبرو بردن را...
خدا چند گناه را نمی بخشد: عمداً نماز نخواندن، به ناحق آدم کشتن، عقوق والدین و آبرو بردن...
فرد وارد بازار قیامت میشود، فکر می کند خبری است. تعجب میکند؛ خدایا پس چه شد؟ نمازها، عمره ها؟
می گویند تو دل شکستی...ریا کردی... زهر زبان ریختی...
حسن رحیم پور:
یکی از کارشناسان می گفت «ایرانیان شیوة جنگشان معلوم نیست؛ جنگ پارتیزانی است، منتها به روش کلاسیک.»
رزمندگان ما در جنگ تمام معادلات دنیا را به هم زدند تا این ملت باقی بماند. امروز نتیجه مقاومت بچه هایی را که واقعاً فقط برای تکلیف می جنگیدند، به روشنی می بینیم.
مکتبشان مکتب امام بود که می گفت: «ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه.»
بعضی ها این جمله را بد فهمیدند.
کسی در دانشگاه از من پرسید: جمله ای که امام گفته، خلاف عقلانیت است.
گفتم: چطور؟
گفت: یعنی ما نمی فهمیم نتیجه یعنی چه، فقط همین که بگویند تکلیف است می رویم جلو. دربارة نتیجه اش بحث نمی کنیم؛ یعنی عقلمان تعطیل است.
گفتم: نه، منظور آن است که شما اول باید عقلت را به کار بیندازی، تمام دقتت را بکنی تا معلوم شود تکلیف چیست. وقتی با عقل تکلیف را تشخیص دادیم، باز عقلمان را به کار می اندازیم تا ببینیم بهترین روش عمل به آن تکلیف چیست. ما برای پیروزی برنامه ریزی می کنیم، ولی اگر پیروز نشدیم، نمی گوییم عجب غلطی کردیم و از اساس همه چیز اشتباه و بیهوده بوده است. ما پیروزی را نمی پرستیم.
این یعنی: ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه.
با مخلوق اگر اشتباه حرف بزنی مچ ات را می گیرد، اما خدا این طور نیست،
خدا به حرفهایت گوش می دهد واین گوش دادن باعث می شود که حرف زدن یاد بگیری.
"حاج اسماعیل دولابی"
آره! من "غیرت" ندارم!
اگه داشتم انقدر پوست کلفت نبودم! حنجره پاره کردم که :" وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد...ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد!"
آره جون خودم! مگه حکم جهاد، نامه اداری با شماره ثبت و سند و پیوست و چه و چه است که باید به دستم برسه تا تصمیم بگیرم به جهاد؟!
حکم جهاد میتونه فقط یک اشارت چشم "ولی" باشه! چه برسه به اینکه "ولی" به وضوح دغدغه هاش رو فریاد بزنه و من فقط بشینم و بگم :" نچ نچ نچ...!!!"
ببینم چشمان سرخ و بشنوم صدای گرفته اش رو، اما انگار نه انگار؟!
غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی جلوی درب حرم سلطان توس، خواهر دینی ام چادرشو مثل یه دستمال نجس از سرش می کشید و با چندش نگاش میکرد غیر از اینکه قلبم درد بگیره بهش تذکر میدادم در قلمرو ولایت امامی هنوز! حرمت امام فقط به داخل حرم نیست!
غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماه اسم سال رو میذاره "اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی" فهمم می شد که آهان! اول عزم ملی داره! تا منِ جوانِ ملت، عزمم رو جزم نکنم برای انقلاب فرهنگی، نباید امید داشته باشم به مدیری که شاید روحیه جهادی داشته باشه اما دیگه فرتوت شده و حالش رو نداره!
غیرت ندارم! اگه داشتم وقتی میدیدم حضرت ماهی که در علاقه به فرهنگ و کتاب زبانزد دوست و دشمنه، امسال نرفته نمایشگاه کتاب، سر سری از کنارش رد نمیشدم که انشاالله خیره! میفهمیدم که غصهی فرهنگ دردش خیلی بیشتر از این حرفهاست!
وای بر من! که حکم جهاد را درک نکرده ام...
سپاس خدایی را که عزیز است و رحیم...حکیم است و علیم...همان خدای مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ...همان خدای مدبر الامور که مقالید آسمان در دست اوست...
سپاس..سپاس که ما را مسلمان آفرید و نعمت حیات بخشید در عصر جمهوری اسلامی، زیر سایهی ولایت...به حبّ امامت...
من امام ندیده ام!
من۱۵ خرداد ۴۲ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" سربازان من اکنون در گهواره ها خفته اند..."
من ۲۲بهمن ۵۷ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" انقلاب ما انفجار نور بود..."
من ۱۳آبان۵۸ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود.."
من ۵ اردیبهشت ۵۹ ندیده ام!
اما شنیده ام که :" این شن ها لشکر خدا بود..."
من ۳ خرداد ۶۱ ندیده ام!
اما شنیده ام که : "خرمشهر را خدا آزاد کرد...."
من ۱۴ خرداد ۶۸ ندیده ام!
من چشم که باز کرده ام، امام را ندیده ام...
شنیده ام صدای لرزان "حیاتی" را که انّالله و انّا الیه راجعون...اما ندیده ام امام را...
من جنگ ندیده ام...صدای آژیر خطر نشنیده ام، به پناهگاه نرفته ام...
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!
من اولین بار نام امام را "امام" نگذاشته ام...
من چشم که باز کرده ام به جای جماران و روح خدا، حسینیه ای دیده ام با نام خمینی...به جای روح خدا، سید علی را دیده ام...
حضرت ماه را... او که یک "آه" بیشتر از خمینی دارد...
من بزرگتر شده ام و او موی سپید کرده...
سن و سال من از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است اما افتخارم این است که سن و سالم برابری می کند با سالهای ولایت جانشین خلف پیر جماران...
من امام را دیده ام در تمام این سالها...امام را در حسینیه امام خمینی دیده ام...
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!
اما "یک شبه انقلابی" نشده ام...من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام!
من جنگ تحمیلی ندیده ام و تا دلتان بخواهد جنگ تحلیلی دیده ام...
من چمران و همت و باکری و خرازی ندیده ام...اما هنوز هم روز ترور صیاد را یادم هست...
من تا دلتان بخواهد تزویر دیده ام و فتنه...
تا دلتان بخواهد تهدید دیده ام و تحریم...
من سن و سالم از سابقه مبارزاتی خیلی ها کمتر است!
اما...
من انقلابی ام...
من در ۲۲ بهمن ها قد کشیده ام...
من ۲۳ تیر ۷۸ دیده ام...
من ۹ دی ۸۸ دیده ام...
من مشارکت ۴۰ میلیونی ۸۸ را دیده ام و دهن کجی به قانون را...
من با حساب همان ها که سابقه مبارزاتی شان از سن و سال من بیشتر است رأی به بی قانونی داده ام...
من فقط یک بی سوادم که هر سال ۲۲ بهمن قرار نانوشته ای دارم با روح خدا و خلف صالحش...
من انقلابی ام...من با " خدا " و " ناخدای با خدای کشتی انقلاب" بسته ام نه با " کدخدا"...
من چشمان معصوم علیرضا را به یک مشت دلار نمی فروشم...
من افراطی ام!
یک افراطی امام ندیده!
من خاطره از امام ندارم...
من خیلی بیشتر از تعداد سال های عمرم تهدید شنیده ام که گزینه ها روی میز است...
اما شنیده ام از همان امامی که ندیده ام!
"آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند"
منبع :سوره تماشا
نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود.
اکران فیلم شروع شد،
شروع فیلم سقف یک اتاق
دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق
, سه, چهار, پنج, ...,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
صدای همه در آمد.
اغلب حاضران سینما را ترک کردند,
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.
زیرنویس:
این تنها ۸ دقیقه از زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...
دیدار روحانی و مردم مطلوم سیستان و بلوچستان
دیدار رهبری و و زائران راهیان نور
بعد میگن چیه که شما اینقدر آقای خامنه ای رو دوست دارین ....
الهم احفظ قائدنا الخامنه ای الی یوم الظهور
ادامه مطلب را از دست ندهید (شمایی که می خواین ازدواج کنین ...)